
آقا دزده به خودش گفت: «این چه اسمی است که
روی من گذاشتهاند؟ آقا دزد یعنی چه؟ باید اسمم را عوض
کنم تا کسی مرا نشناسد.»
آقا دزد نصفه شب یک حرف از کلمۀ «دزد» را دزدید
و شد « دُز».
آقا دزد خوشحال شد، حالا دیگر کسی به او آقا دزد
نمیگفت.
ولی یک روز بچهای به آقا دزد گفت: «دُز یعنی چه؟»
آقا دزد کمی فکر کرد و گفت: «راستش نمیدانم، باید
از دو تا آدم باسواد پرسید.»
آقا دزد پیش باسواد اول رفت و گفت: «دز یعنی چه؟»
باسواد اول گفت: «فکر میکنم دز یک نوع جانور چهار
دست و پای خطرناک باشد.»
آقا دزد گفت: «نه بابا! این یارو بیسواد است.»
آقا دزد پیش باسواد دوم رفت و گفت: «فکر
میکنم دز در اسم یک هرزه گیاه باشد.»
قصه سوم
آقا دُز
آقا دزد گفت: «بابا، تو چه میگویی؟!»
آقا دزد پیش باسواد سوم رفت و گفت: «دز یعنی چه؟»
باسواد سوم گفت: «فکر میکنم اسم یکی از
دایناسورهای عصر یخبندان باشد.»
آقا دزد به فکر فرو رفت و گفت: «بابا، این چه اسمی
است که برای خودم درست کردهام؟ معلوم نیست
دایناسورم، یا هرزه گیاه، یا جانور چهار دست و پا! بهتر که
همان آقا دزد قدیم باشم.»
آقا دزد بدوبدو رفت و حرف «د» را از زیر خروارها خاک
درآورد و با صدای بلند گفت: «ایهّاالناس! آی مردم! من
همان آقا دزد قدیم هستم، فهمیدید؟».
اما کسی به حرف آقا دزد گوش نداد، چون آنها همان
قضاوت خودشان را داشتند و حوصله نداشتند یک کلمه را
درست تلفظ کنند و همه میگفتند: «آقا دُز».
مجلات دوست کودکانمجله کودک 29صفحه 12