
بزرگی پهن میشد و هر کسی در جایی که از پیش تعیین شده بود، مینشست
و از ظرف مخصوص خود (همان کاسۀ کوچک یا بزرگ) آش میخورد. اما این
همۀ ماجرا نبود. پس از خوردن آش و خالی شدن کاسهها مراسم اصلی شروع
میشد. مراسم به این شکل بود که هر کس که کاسۀ آشش خالی میشد باید
کاسه را پر از سکۀ طلا میکرد و آن را به شخص شاه یعنی ناصرالدین
شاه قاجار پیشکش میکرد. بر خلاف ضربالمثل معروف که «هر
چقدر پول بدی آش میخوری!» مهمانهایی که آش خورده بودند
مجبور میشدند، دهها برابر آشی که خوردهاند پول بدهند؛ اما
چرا مجبور میشدند؟!
این کار برای جلب رضایت شاه انجام میشد. چون
همین کاسههای آش میتوانست باعث شود که هر کس
در مقام و موقعیت بهتری قرار بگیرد و یا بر عکس مورد خشم شاه
قرار بگیرد و آنچه را هم دارد، از دست بدهد. شاید برای بعضیها با وجود
بلند پروازی و آرزوی به دست آوردن مقام و موقعیت بهتر، پر کردن کاسۀ
آش از سکههای طلا آن قدر سخت بود که موقع خوردن آش آرزو میکردند
کاش مقامی نداشتند و کاسهای کوچکتر نصیبشان میشد. هر چند که
این سکهها را به هر ترتیبی شده از مردم بیچاره جمع آوری میکردند و
دوباره به جیبهای مبارکشان بر میگرداندند!
ضربالمثل کاسۀ داغ تر از آش،از همان زمان در شوخیهای
مهمانان شکل گرفت و کم کم بین همۀ مردم رایج شد و
منظور، همان کاسههای پر از سکۀ طلایی بود که راستی
راستی از آش داغتر بود!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 29صفحه 29