
از هزار سال پیش رسم دنیا بر این بود که هر سال
تابستان، جیرجیرک سازش را کوک میکرد و ساز میزد
و ساز میزد؛ برای خودش جشن میگرفت و شادی
میکرد.
و اما مورچه. او باید تند و تند کار میکرد و کار میکرد
و برای زمستان خود و بچهاش دانه به لانه میبرد و
انبار میکرد، تا وقت برف و سرما غذا داشته باشند.
بعد، زمستان میرسید. جیرجیرک بیفکر، بیغذا
میماند. برای گدایی به در خانۀ مورچه میرفت و از او
غذا میخواست و مورچه هر سال به او می گفت: «جیر
جیر مستونت بود، فکر زمستونت نبود؟!».
جیرجیرک هم ناامید و سرمازده بر میگشت و
بید بید...بید بید
سوسن طاقدیس
مجلات دوست کودکانمجله کودک 30صفحه 5