
دم می کرد. شام که حاضر می شد، پسر می
آمد سر سفره لقمه بر می داشت اندازه کلّه
ی گربه. ملچ و ملچ پلوی خوشمزه را می
خورد. بی آنکه از ننه پیرش تشکری کند
می رفت توی رختخواب می افتاد و می خوابید
و خر و پفش به هوا می رفت. ننه شبنم
دولا دولا می رفت لب جو. ظرفهای غذا
را می شست. بعد هم بسترش را
می انداخت جلو در و خسته و کوفته می
خوابید، به امید روزی که پسرش سر
عقل بیاید و از باغ نگهداری کند.
تا اینکه بهار گذشت و تابستان آمد.
شکوفه ها چغاله شدند. چغاله ها بادام
شدند، بادم های شیرین و خوشمزه.
درختهای پربادام، با شاخه های
سنگین، زیر بار زیاده آه و ناله شان بلند
بود. ننه شبنم می فهمید. غصه می خورد.
چاره نبود، باز دوباره رفت سراغ پسر و
گفت: «پسر جان، گل من ! من به کار باغ
رسیدم. اما حالا نمی توانم بادام بچینم،
توی سبد بریزم، سبدها را بازار ببرم و
بادام ها را بفروشم. این یک کار را تو بکن!»...
اما پسرش این کار را هم نمی کند و قصهی ما با غصهی ننه
شبنم پیش می رود. کتاب «جان شما کجاست؟» به بهای 520
تومان توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
چاپ شده و در اختیار شماست.
1- کاغذ روزنامه
2- کاغذ چک و اوراق بهادار
3- کاغذ عکس
مجلات دوست کودکانمجله کودک 310صفحه 35