
بابام که آقایچرخشی باشد، گفت: «دوزار بده آش، به همین خیال باش... من باهاش میرم اداره.»
آبجی چرخان گفت: «نخیر، باید تو خونه باشه که وقتی من از مدرسه اومدم، باهاش دوچرخهسواری کنم.»
مامان گفت: «نخیر، یعنی بله، باید تو خونه باشه تا وقتی کسی خونه نیست، من باهاش تمرین کنم و دوچرخهسواری یاد بگیرم؛ واسهی زانوم خوبه.»
من دوباره گفتم: «نخیر، از فردا من با دوچرخهمیرم مدرسه.»
بابام گفت: «دوزار بده آش، به همین خیال باش... من باهاش میرم اداره.»
آبجیچرخان گفت: «نخیر، باید تو خونه باشه که وقتی من از مدرسه اومدم، باهاش دوچرخهسواری کنم.»
مامان گفت: «نخیر، یعنی بله، باید تو خونه باشه، تا وقتی کسی خونه نیست، من باهاش تمرین کنم و دوچرخهسواری یاد بگیرم، واسهی زانوم خوبه.»
خلاصه از شش عصر تا یازده شب با هم بحث میکردیم و بالاخره زور ما چربید و قرار شد صبح هم من دوچرخه را ببرم مدرسه، هم بابام ببره اداره...
ادامه این ماجرا جالب را به همراه بقیهی داستان در کتاب که به بهای 1100 تومان چاپ و منتشر شده دنبال کنید.
نام جنگنده: گلابمستر 3
کشور سازنده: آمریکا
تیپ : حمل و نقل کننده سنگین
موتور: پرات و ویتنی
حداکثر سرعت: 829 کیلومتر بر ساعت
تجهیزات: ---
مجلات دوست کودکانمجله کودک 335صفحه 35