
کیمیا جاویدپور 9 ساله از قم
نرگس سراجیان تهران از تهران
سرنوشت یک نیمکت 
سلام! من یک نیمکت هستم. دوست دارم سرنوشتم را برای تو تعریف کنم . آقای نجّار چوب های مرا برید و روی اسکلت فلزیم با میخ چسباند. من و دو ستانم را سوار کامیونی کردند و به مدرسه ای که تازه ساخته شده بود بردند . روز اوّل ماه مهر رسید   و بچّه ها به مدرسه آمدند. امّا ، چشمتان روز بد نبیند بعد ازدو ماه بچّه ها باخودکار و غلط گیر ، روی من و دوستانم را خط خطی کردند . حالا سال ها از آن ماجرامی گذرد. تعدادی ازدوستانم را به کارخانه یذغال بردند و آن ها را آتش زدند. حالامن هم همراه تعداد دیگر ازدوستانم درانبار آموزش وپرورش هستیم.  امیدوارم شما نیمکت های مدرسه تان را خراب نکنید!
					فردین علومی، 13 ساله از زنجان
نرگس سراجیان تهرانی/ از تهران 
حسین اخلاقی / 13 ساله / از رودان( استان هرمزگان)
معصومه کفشگر / پنجم ابتدایی / از روستای خلیل کلا ( شهرستان بابل) 
یک روز به یاد ماندنی 
پونه نُه ساله شده بود  و ماه گذشته در مدرسه برایشان جشن تکلیف گرفته بودند. از آن روز به بعد پونه نمازش را سر وقت می خواند و گاهی هم قرآن تلاوت می کرد. ماه رمضان که از راه رسید او به همراه پدر ومادرش ، روزه می گرفت البته روزه ی کامل، نه کله گنجشکی. بیست و یکم ماه رمضان بود. هر سال در چنین روزی خاله ناهید شله زرد می پخت. آن روز هم قرار بود پونه با مادرش به خانه ی خاله بروند تا در پختن شله زرد به او کمک کنند. پونه از مادرش پرسید: چرا خاله همیشه در این روز شله زرد می پزد؟ 
مادرش گفت: چندسال پیش خاله ناهید مریض شد و ماه رمضان آن سال نتوانست روزه بگیرد خاله خیلی ناراحت شد ودعا کرد اگر خوب بشود روز بیست ویکم ماه رمضان که روز شهادت حضرت علی (ع) است نذری بدهد و از آن سال به بعد در چنین روزی شله زرد می پزد. پونه تا غروب مشغول کمک کردن بود و وقتی شله زرد آماد شد، مادرش کاسه ها را یکی یکی پر می کرد و پونه هم با دارچین روی کاسه های شله زرد می نوشت : یا علی (ع)
						فهمیه خدادادی - از تهران
 موضوع تمبر:  روز خانواده (کویت)
 قیمت  : 8 واحد
 سال انتشار : 1968 
  مجلات دوست کودکانمجله کودک 399صفحه 3