دختر کوچکی که خوشحال بنظر میرسد، دست پدرش را گرفته و دارند با هم از مدرسه بیرون میروند. تا از در مدرسه بیرون نرفتهاند، به سراغشـان مـیروم. به دخترک رو میکنم و میگویم؛ اسمت چیست؟ با خوشحالی جواب میدهد: «پونه... پونه صبوری.»
از پونه میپرسم که معدلش چند شده و او میگوید که معدلش 20 شده. به او تبریک میگویم که توانسته معدل به این خوبی را کسب کند. از او می پرسم که نظرش راجع به کارنامه چیست و او جواب میدهد کارنامه بهترین چیز دنیاست. به سراغ پدر پونه میروم. او می گوید از پونه راضی است، او دختر خوبی است و درسهایش را خوب میخواند. به همین خاطر توانسته معدل خوبی هم بدست بیاورد. پونه حرفهای من وپدرش را قطع میکند و میگوید: بیا، بیا باسمیرا هم مصاحبه کن، سمیرا دوست صمیمی منه.
پدر و مادر سمیرا کنارش نیستند و او تنها یک گوشه ایستاده. سمیـرا نه ناراحت و نه خوشحال به نظر میآید. او انگار که کاملاً نسبت به همه چیز بیتفـاوت است. پـدر پونه صدایش میکند و او مرا با سمیرا تنها میگذارد. با او سلام و احوالپرسی میکنم و معدلش را از او میپرسم. معدل سمیرا حدود 18 شده، اما میگویدنهتنها اصلاً ناراحت
نیست که خیلی هم خوشحال است. سمیرا میگوید از این که همه درسهایش را در خرداد ماه و با این معدل قبول شده راضی است. او فکر میکند پدر و مادرش هم از این نتیجه راضی باشند، چون تلاش سمیرا را دیدهاند.
سمیرا و خانوادهاش میخواهند تابستان به منزل عمویش در شمال بروند. دل سمیرا برای دختر عمویش خیلی تنگ شـده. نظر او را راجـع به کـارنامه مـیپرسـم: «کارنامه بدترین چیز دنیا نیست، اما بهترین چیز دنیا هم نیست. خیلی چیزها هستند که از کارنامه بدترند و خیلی چیزها هستندکهازکارنامه بهترند» و ادامه میدهد: «من هر وقت که موقع گرفتن کارنامه میشود، به یاد درس معاد دینی میافتم؛ همان درسی که راجع به روز قیامت بود و در آن اشاره شده بود که کارنامه بدکاران را در روز قیامت به دست چپشان و کارنامه نیکوکاران را در روز قیامت به دست راستشان میدهند.»
من هم دوست دارم که کارنامهام را به دست راستم بدهند. با سمیرا خداحافظی میکنم و از مدرسه بیرون میآیم. به زهـرا، پونـه و سمیـرا فکـر میکـنم و به این که آیا کارنامه بدترین چیز دنیاست؟
مجلات دوست کودکانمجله کودک 38صفحه 11