مجله کودک 60 صفحه 9

یتیمی، دامن مادر گرفته،زار می­نالد زمین آرام می­گردد ولی انگار می­نالد هوای چشمها خیس است تمام شهر،غمگین است غم تنهایی مردم برای کوفه سنگین است کسی با گریه می­گوید: «چرا آخر نمی­آید؟ بگو، مادر! کجا رفته؟ پدر دیگر نمی­آید؟» یتیمی کنج نخلستان نشسته اشک می­ریزد علی خوابیده در بستر و دیگر بر نمی­خیزد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 60صفحه 9