
قصه دوست
مترجم: نازیلا راد
نویسنده: کارولین هی وود
«لوئلا»
اِدی ویلسون از وقتی که خودش را شناخته بود، پدر و
مادرش به اواجازه داده بودند تا در محوطه اطراف ساختمانشان
بازی کند. او در آنجا با اردکهای توی حوض و حیوانات
دیگری که رد میشدند، سرگرم میشود. یک بار هم یک بز را
به خانه آورد و به او عطری با اسانس یاس آفریقایی زد تا خوشبو
شود. مژدگانیهایی را هم که به خاطر پیدا کردن حیوانات
اهلی و خانگی از دیگران میگرفت، پساندازش را در بانک
بالا میبرد. همه حیوانات خانه او مرتب در حال آمدن و رفتن
بودند به جز لوئِلا..
لوئلا نام طوطی اِدی بود . او پرندۀ حسودی بود و به تمام
حیوانات دیگری که ادی به خانه میآورد حسودی میکرد و
همه را با نام «گربه» صدا میکرد. حتی او پرندگانی را که برای
خوردن دانههایی که ادی پشت پنجره ریخته بود میآمدند
«گربه» صدا میکرد. او از دیدن آنها عصبانی میشد و فریاد
میکشید «گربه!»
لوئلا از خود گربهها هم متنفر بود.اگر
گربهای توی اتاق میآمد، لوئلا چشمانش را
میبست و سعی میکرد به خودش
بقبولاند که گربهای آنجا نیست. و وقتی
که چشمانش را باز میکرد اگر گربه
هنوز آن جا بود، بالش را روی سرش
میکشید و تظاهر میکرد که خوابیده
است.
ادی یک روز که برای دیدن خاله
و داییاش به روستا رفته بود، لوئلا را
از آنجا به خانه آورده بود. در آن زمان
لوئلا مرتب میگفت: «روستا بهتره! روستا
بهتر!»
اما طولی نکشید که ادی این جمله
را تغییر داد. او به لوئلا یاد داد که بگوید
«ادی از همه بهتر است.»
وقتی لوئلا این جمله را میگفت، برادرهای ادی دیوانه
میشدند و به لوئلا میگفتند «تو پرنده نادانی هستی!» اما لوئلا
اصلا نادان نبود.
یک رو بعد از ظهر که ادی از مدرسه به خانه آمد، مادرش
به او گفت: «کمیتهای که قرار است مجلس جشنی برپا کند تا
برای خانه سالمندان پول جمع آوری کند، مایل است تا لوئلا
را برای چند ساعت امانت بگیرد.»
ادی پرسید «برای چه میخواهند لوئلا را امانت بگیرند؟
او که کار خاصی بلد نیست.»
خانم ویلسون جواب داد: «آنها میخواهند لوئلا را توی
دکور سالن قرار دهند.
ادی با تعجب گفت «توی دکور؟ مثل
توپی که به درخت کریسمس آویزان
میکنند، و یا ستارهای که نوک درخت
میزنند؟»
مادرش خندید و گفت «نه دقیقا
این طور که تو میگویی. آنها فقط
میخواهند لوئلا و چند تا طوطی دیگر
را در دکور محل جشن بگذارند.»
ادی پرسید: «لوئلا را که از قفس در نمیآورند؟
این طور نیست؟»
مادرش جواب داد «اوه، نه، آنها پرندهها را همان طور
که در قفس هستند توی سالن جشن هتل قرار میدهند،
و لوئلا را برای جمعه بعد از ظهر میخواهند.»
ادی گفت: «بسیار خوب، اما امیدوارم لوئلا زیاد
جیغ و داد نکند.»
خانم ویلسون در حالی که میخندید گفت: «اگر
لوئلا جیغ بکشد، همه متوجه میشوند که او
یک طوطی زنده است، نه یک عروسک
مجلات دوست کودکانمجله کودک 71صفحه 30