
شهر دوست
جنگل پر دردسر
قسمت هفدهم
پلیسی برای جنگل
یلدا شرقی
ننه کلاغه و عمو زحمتکش رفتند شهر تا با رئیس ادارۀ
راهنمایی و رانندگی صحبت کنند. ننه کلاغه گفت: «هر جا که خیابون
میره باید مقرراتش هم بیاد؛ و گرنه دردسر درست میشه.»
آقای رییس گفت: «بله، شما درست میگید.»
عمو زحمتکش گفت: «خلاصه این که جنگل، احتیاج به پلیس داره،
ما از طرف حیوونای جنگل اومدیم اینجا تا تقاضا کنیم که یک پلیس به جنگل بفرستید
تا مقررات رو به حیووانا یاد بده.»
آقای رییس کلهاش را خاراند وگفت: «ولی ما که نمیتونیم یک پلیس رو برای
همیشه بفرستیم جنگل.»
ننه کلاغه گفت: «نظر ما هم همینه، شما یک پلیس بفرستید تا به این آقا خرسۀ
ما، درس پلیسی بده تا اون بشه پلیس جنگل، بعد این آقا پلیسۀ شما میتونه برگرده
شهر.»
آقای رییس شروع کرد به قدم زدن و فکر کردن. ننه کلاغه روی میز نشسته بود و کلهاش را با قدمهای آقای رییس
میچرخاند، خسته که شد، گفت: «وای ننه چقدر راه می ری، سرم گیج رفت. یک جا بشین.»
آقای رییس خندید و رفت سرجایش نشست و بعد گفت: «باشه، من یک پلیس براتون میفرستم تا به آقا خرسه
آموزش بده، اما آقا خرسه اگه میخواد پلیس بشه، باید خوبِ خوب همه چی رو یاد بگیره.»
ننه کلاغه گفت: «حتماً، خیالتون راحت باشه.»
بعد یواشکی درِ گوش عمو زحمتکش گفت: «امیدوارم آقا خرسه، خنگ بازی درنیاره.»
عمو زحمتکش گفت: «چارۀ دیگهای نیست.»
آقای رییس چند تا نامه نوشت و چند تا تلفن زد. بعد از مدتی پلیسی وارد اتاق شد و محکم پایش را کوبید به هم و
دستش را هم برد بغل گوشش و به آقای رییس سلام داد. آقای رییس گفت: «برای یک ماه به شما مأموریت میدم
که به جنگل برید و به آقاخرسه آموزش بدهید تا پلیس جنگل بشه، تو این مدت هم شما وظیفه دارید مقرراتراهنمایی
و رانندگی رو توی جنگل پیاده کنید.»
آقای پلیس گفت: «چشم قربان.»
بعد از مدتی آقای پلیس و ننه کلاغه و عمو زحمتکش سوار یک ماشین پلیس شدند که آژیر هم داشت و به طرف
مجلات دوست کودکانمجله کودک 74صفحه 31