مجله کودک 83 صفحه 25

خاطرات آقای چوپان : «گوسفند شجاع» یک روز یه گرگ گرسنه به گوسفندها حمله کرد. من خیلی ترسیده بودم و نمی دونستم چه کار بکنم. فکر کردم که دیگه کار من و گوسفندها تمومه! ولی یه دفعه گوسفند شجاع من با فریاد بلندی به طرف گرگ حمله کرد و گرگ که هم تعجب کرده بود و هم ترسیده بود پا به فرار گذاشت. همه ما از شجاعت گوسفند شجاع احساس غرور کردیم و بهش آفرین گفتیم. ولی بعد فهمیدیم که گوسفند شجاع چشمش کمی ضعیف بود و عینکش رو هم نزده بود. به خاطر همین گرگ رو با یکی از گوسفندهای روستای کناری اشتباه گرفته بود! البته این ربطی به شجاعتش نداره! آهای ی ی ... اگه مَردی وایسا!! مگه قرار نبود آروم آروم بهش بگی که نترسه؟! مگه نمی بینی گوسفند شجاع غش کرده؟! زود برو آب قند بیار!! حرفهای قشنگ لیلا من خیلی شجاعم چون از تاریکی نمی ترسم. من خیلی شجاعم چون از تنهایی هم نمی ترسم. من خیلی شجاعم چون از هیچی نمی ترسم. ای کاش این عنکبوت ترسناک اینو میدانست! اونوقت دیگه جرأت نمی کرد به طرف من بیاد! آموزش زبان انگلیسی : این دختر خانم کار اشتباهی انجام داده ، ولی با شجاعت اشتباهش رو می پذیره و عذرخواهی می کنه. پس : brave is . She شجاع هست او(دختر) تقصیر من بود! لیوان از دستم افتاد و شکست. منو ببخشید!! جواب معما سطل زباله

مجلات دوست کودکانمجله کودک 83صفحه 25