مجله کودک 127 صفحه 17

ناک پیتاریز. چند بار بهت گفتم حق نداری سر به سر آرتو و تر پیو بگذاری؟ متاسفم پدر بزرگ ... پدر و مادرت چند روز دیگه بر می گردن و اگه بفهمن که تو محافظ های آهنی ات رو از کار انداختی خیلی ناراحت می شن. حالا عجله کن بیا بریم که وقت شامه. اه. مداربندی من شد داغان نزدیک است افتاد. دو ... دو ... دو عصر بخیر بالتو. سلام مرا به لیلتا و بچه ها برسان. حتما بارون! پدر بزرگ چرا دیگه شما فضاپیما نمی سازید؟ پسرک عزیزم. داستانش مفصله. کاشکی شما هنو هم .... اتفاقا عقیده من هم همینه پیتاریز ...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 127صفحه 17