مجله کودک 211 صفحه 8

نماز مجید ملامحمدی ـ کیه ، کیه ؟ ـ منم ابا بصیر ! یکی از بچه ها درراباز کرد .ابا بصیر نابینا بود . اما راه را درست آمده بود. فقط پرسید : « این جا خانه ی مولایم است ؟ » خدمتکار خانه دست ابابصیر راگرفت .او پیر شده بود . چشم هایش جایی رانمی دید . خدمتکار اورابه اتاق خالی امام صادق (ع) برد . امام چند روزبود که ازدنیا رفته بود . ابا بصیر وقتی نشست گریه کرد . آنقدر صدایش بلند شد که تا اتاق های دیگرهم رفت . ـ کجایی مولای عزیز من .کجایی امام صادق (ع ) مهربان و مظلوم . صدای گریه زن ها و بچه ها که دراتاق های دیگر بودند ، بلند شد . ام حمیده که همسر امام صادق (ع) بود به اتاق آمد . به ابا بصیرسلام کرد .بعد به او خوش آمد گفت . ابا بصیر به ام حمیده گفت : « کاش من می مردم و اوزنده می ماند . دیگرزنده بودن برای من ارزشی ندارد. ای خاک دنیا برسرمن .» ام حمیده گفت : « ای ابابصیر می دانی دروقت مرگ امام ، چه اتفاقی افتاد ؟» ابا بصیر ساکت شد و گفت : « نه ، چه اتفاقی ؟ » MP5K(PDW) نام اسلحه: طول : 36 یا 80 سانتی متر وزن : دوکیلو و هفتصد گرم خشاب : 15 یا 30 فشنگ حداکثر برد : 150 متر برد موثر: 50متر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 211صفحه 8