مجله کودک 211 صفحه 18

قصه های قهرمانی قسمت چهارم گوشه ای ازداستان زندگی پهلوان عارف و شاعر بزرگ ایرانی : پوریای ولی پهلوان عارف محمد علی دهقانی صبح روز بعد ، به فرمان امیر خوارزم ، گرداگرد میدان بزرگ شهر ، سایبان ها برافراشته شد و جایگاه مخصوص کشتی رابرای زور آزمایی دو پهلوان بزرگ آماده کردند و به شکلی زیبا آذین بستند. جارچی ها درتمام خیابان ها ، کوچه ها و محله ها ی شهر می گشتند و با ضربه های زیروبمی که برتماشای مسابقه کشتی بین پوریای ولی و پهلوان هندی ، درمیدان بزرگ حاضر شوند. دراتاقی که پهلوان هندی اقامت داشت. جنب و جوش زیادی به چشم می خورد. دو شاگرد پهلوان ، بدن اورا با روغن مخصوصی چرب می کردند و مشت و مال می دادند . پهلوان ، در طول یک هفته ای که وارد خوارزم شده بود ، خودش را خوب ساخته و آماده کرده بود . او ازدیروز ، درانتظار رسیدن ساعت شروع مسابقه ، دقیقه شماری می کرد. او ازدیروز ، درانتظار رسیدن ساعت شروع مسابقه ، دقیقه شماری می کرد . دلش می خواست هر چه زودتر این مسابقه انجام شود تا اضطراب و نگرانی مخصوصی که از یک هفته پیش او رارنج می داد ، به آخر برسد . چند روزی بود که از پوریای ولی خبری نداشت . خیلی دلش می خواست علت خودداری او رااز کشتی گرفتن بداند . می خواست بداند آن عذریا مصلحتی که پوریای ولی به خاطر آن ازمبارزه پرهیز می کرد ، چیست . ولی هر چه فکر می کرد ، راه به جایی نمی برد . مادرش از صبح زود به مسجد رفته بود و بااین که نزدیک ظهر بود ، هنوز بر نگشته بود . مردم شهر ازیک هفته پیش مرتب شاهد رفت و آمد پیر زن بین کاروانسرا ومسجد بودند و می دانستند که برای پیروزی پسرش دعا می کند. پیروزی پسر او به معنای شکست پهلوان محبوب خودشان ، پوریای ولی ،بود . به همین جهت ، مردم از پیرزن بدشان می آمد و او رامانند یک جادوگر پیر می دیدند که آمده است تا شادی رااز دلهای شان بدزدد ! سه روز بود که جهان پهلوان پوریای ولی درخانه مانده و دررابه روی خودش بسته بود . نه به بازارمی رفت و نه به مسجد . می خواست آن پیرزن را نبیند و دعاهایش را نشنود تا دورازتأثیر و نفوذ آن دعاها ،خودش را برای یک کشتی سخت و جدی آماده کند. هروقت به یاد پهلوان هندی و سرسختی اودرکشتی گرفتن می افتاد ، باخودش SAنام اسلحه :10 طول : 78 سانتی متر وزن : سه کیلو و هشتصد گرم خشاب : 30 فشنگ حداکثر برد : 1000 متر برد موثر: 400 متر