مجله کودک 214 صفحه 5

یک خاطره، هزار پند علی، نوه کوچک امام (پسر کوچک مرحوم حاج سید احمدآقا) توپی داشت که با آن با امام توپ بازی می­کرد. علی توپ را با پایش به طرف امام پرت می­کرد و امام هم توپ را با پایشان به علی برمی­گرداندند. در این موقع، روحیه امام تازه می­شد. حاج عیسی شخصی که در منزل امام خدمت می­کرد، تعریف می­کند: اگر کسی پهلوی امام نبود، من علی را پیش ایشان می­بردم. گاهی دو یا سه ساعت او پیش امام می­ماند. علی همدم امام بود، اما گاهی هم می­گفت: «من نمی­مانم» و امام هم می­گفتند: اختیار با خودش است. هر وقت نمی­خواهد بماند، ببرش. هر وقت هم که می­خواهد بماند، کاری به او نداشته باش. هر کاری خودش خواست بکند. امام به بچه تحمیل نمی­کردند که این کار را بکند یا نکند. یک روز علی دلش نمی­خواست پیش امام بماند. امام به او گفتند: «علی جان! بیا حالا یک بوس به من بده، بعد برو.» علی گفت: «امروز بوسم تلخ است.» امام هم خنده­شان گرفت و خیلی زیبا خندیدند و گفتند: «خوب، ببرش.» نام موتور: RS 250 تعداد سیلندر: 2 سیلندر ظرفیت بنزین: 5/19 لیتر حداکثر قدرت موتور: 9612 دور در دقیقه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 214صفحه 5