مجله کودک 214 صفحه 19

ابلیس، آن­قدر در گوش ضحّاک خواند تا این­که او راضی به کُشتن پدر شد. آن وقت با راهنمایی ابلیس، اژدها در شبی تاریک، پدرش را دور از چشم همه در چاهی عمیق سرنگون کرد و کُشت و صبح روز بعد خودش را «پادشاه اِعراب» خواند. ابلیس، خوشحال از پیروزیِ خود، به بهانۀ «عرض تبریک» به دیدن ضحّاک رفت و در گوش او زمزمه کرد: «اگر با من باشی و به حرف­هایم گوش دهی، کاری می­کنم که پادشاه سراسر جهان بشوی!» هنوز چند روزی از شروع سلطنت ضحّاک نگذشته بود، که ابلیس یک بار دیگر به دیدن او رفت تا دومین نقشۀ خود را اجرا کند. این بار ابلیس خودش را به شکل جوانی زیبا و خوش­رو در آورد و پیش ضحّاک رفت و با زبانی چرب و نرم گفت: «سرورم؛ من آشپزی بسیار ماهر و هنرمندم و غذاهای خوشمزه­ای درست می­کنم که در دنیا مثل و مانند ندارد. اجازه می­دهید هنرِ آشپزیِ خود را به شما نشان دهم؟» ضحّاک که از چهرۀ زیبا و بیان شیرین و حرف­های اشتهاآور جوان خوشش آمده بود، به او اجازه داد تا هنرش را نشان بدهد و سفرۀ رنگینی آماده کند. ابلیس هم درست مانند یک آشپز ماهر و ورزیده زود دست به کار شد و در مدت کوتاهی، سفره رنگارنگی فراهم کرد، که اژدها تا به آن روز، نظیرش را ندیده بود. در این سفره، از تمام خوراک­های لذیذ و خوشمزۀ دنیا ظرفی دیده می­شد و زیبایی و سلیقه­ای که در آرایش و چیدن آنها به کار رفته بود، هر چشمی را خیره می­کرد. بوهای خوشی که از غذاهای سرِ سفره برمی­خاست، بدجوری اشتهای پادشاه را تحریک می­کرد و او که دیگر طاقت صبر کردن نداشت، مثل گرگ گرسنه به گلۀ خوردنی­ها حمله کرد و آن­قدر خورد و نوشید که چشم­های درشتش از کاسۀ سر بیرون زد و پیراهن به تنش پاره شد. ضحّاک، به قدری از آشپز جوان و کارِ او خوشش آمده بود، که کلید آشپزخانۀ مخصوص خود را به او داد و گفت: «آفرین بر تو ای جوان لایق! راستی که به خوبی شایستگی خود را نشان دادی! هر آرزویی که داری، بگو تا برآورده کنم!» (ادامه دارد) میوز نام موتور: مَستیف تعداد سیلندر: تک سیلندر ظرفیت بنزین: 15 لیتر حداکثر قدرت موتور: 7000 دور در دقیقه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 214صفحه 19