مجله کودک 214 صفحه 30

بیماری آقای ثانیه­شمار فاطمه احمدی حق آقای ثانیه­شمار احساس بی­حوصلگی می­کرد. قبلاً خیلی با انرژی بود و ثانیه­ها را یکی بعد از دیگری می­شمرد تا به خانم دقیقه­شمار می­رسید. خانم دقیقه­شمار همیشه از دیدنش خوشحال می­شد و می­گفت: بسیار خوب. این هم یک دقیقۀ دیگر. بگذار حساب کنم. ببینم چند تا شد. و هرگاه تعداد دقیقه­ها به عدد شصت می­رسید با صدای بلند می­گفت: تمام شد، دقیقه شصتم. آقای ساعت­شمار، بیدارشو موقع حرکت است. آقای ساعت­شمار که طبق معمول چُرت می­زد می­گفت: اوه. پس بالاخره نوبت من شد. احساس می­کنم این­بار خیلی طول کشید. و آنوقت حرکت می­کرد. به این ترتیب ثانیه­ها، دقیقه­ها و ساعت­ها پشت سر هم می­گذشتند تا یک شبانه­روز، شروع و تمام شود. امّا آنروز آقای ثانیه­شمار احساس می­کرد نمی­تواند به راحتی حرکت کند. هر ثانیه­ای را که پشت سر می­گذاشت، اینطور به نظر می­رسید که از گذشتن از ثانیۀ بعدی عاجز است. احساس سرگیجۀ بدی می­کرد. گاهی یک ثانیه جلوتر می­رفت امّا بعد دوباره به عقب برمی­گشت. تا اینکه بالاخره از حرکت باز ایستاد و بی­حرکت در جایش باقی ماند. خانم دقیقه­شمار که خیلی منتظر شده بود صدا زد: آقای ثانیه­شمار، فکر نمی­کنی امروز کمی دیر کرده­ای؟! من خیلی وقت است که منتظرم. آقای ثانیه­شمار جواب داد: فکر می­کنم حالم خوب نیست. نمی­توانم از جایم تکان بخورم! خانم دقیقه­شمار گفت: این غیرممکن است! یعنی حتی یک ثانیه هم نمی­توانی حرکت کنی؟ آقای ثانیه­شمار گفت: نه. باور کنید دلم می­خواهد امّا نمی­توانم. مدتی بود که احساس می­کردم به سختی حرکت می­کنم اما حالا دیگر اصلاً نمی­توانم. خانم دقیقه­شمار با ناراحتی گفت: چقدر حیف شد! نام موتور: RF 900 تعداد سیلندر:2 ظرفیت بنزین: 21 لیتر حداکثر قدرت موتور: 9800 دور در دقیقه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 214صفحه 30