مجله کودک 217 صفحه 30

«غول نگهبان» عباس قدیرمحسنی آقای غول ، نگهبان ستاره های آسمان بود. هرشب یک فانوس برمی داشت ، توی آسمان قدم می زد و ستاره های خاموش را با نور فانوس روشن می کرد. ستاره هایی که با نور فانوس روشن نمی شدند هم توی کوله اش جمع می کرد و می برد پیش ماه تا آنها را دوباره روشن کند. آقای غول تا صبح نگهبانی می داد و صبح که می شد فانوسش را خاموش می کرد و روی ابرها می خوابید تا شب. بعضی از شب ها هم که هوا ابری بود ، آقای غول استراحت می کرد و روی ابرها چرت می زد تا آسمان دوباره صاف شود. یک شب وقتیکه توی آسمان راه می رفت چشمش افتاد به ماه که خاموش شده بود. تند رفت کنار ماه و خوب نگاه کرد. ماه هیچ نوری نداشت. خیلی تعجب کرد و کمی ترسید. ماه را برداشت و گذاشت توی کوله اش. اما ماه خیلی بزرگتر از کوله اش بود. کوله اش را پرت کرد قایق ها در یک امتداد قرار گرفته اند و آرام آرام حرکت می کنند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 217صفحه 30