مجله کودک 224 صفحه 10

امیرمحمد لاجورد کاری خوب است که خوب هم تمام شود مامان: «سبحان این هزارتومن­رو بگیر و برو از محمو آقا یه ماست بخر. فقط مواظب باش مثل اون دفعه گمش نکنی.» سبحان از محمود آقا یک سطل ماست گرفت. اما مدام این جیب و آن جیب­اش را می­گشت. گویا اتفاقی که نباید می­افتاد، افتاده بود. خیلی بد شد. حالا جواب مادرش را چی بدهد؟ با چه رویی به خانه برود و به مادرش بگوید که دوباره پول­اش گم شده است. با خودش فکر می­کرد که اصلا چرا داخل جیب­هایش را می­گردد؟ تا آنجا که یادش می­آمد پول را توی دست­اش گرفته بود و اصلا آن را توی جیب­اش نگذاشته بود. حتما که یک جایی توی راه از دست­اش افتاده است. با خودش فکر می­کرد که خدا کند کسی آن را برندارد. سبحان: «چیزه، محمود آقا، این ماسته همین­جا باشه، من همین الان برمی­گردم. محمود آقا: «چی شده؟ نکنه پول زبان بسته­رو...» محمود آقا وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده سطل ماست را به سبحان داد و گفت: «اشکالی نداره، ماست­رو فعلا ببر، هر وقت پولت پیدا شد بیار و بهم بده.» سبحان هم ماست را گرفت و هنگام برگشت، مسیر مغازه محمود آقا تا خانه را وجب به وجب به دنبال پول­اش گشت. تا اینکه... نام هواپیما: موسکویتو دوهاویلند کشور سازنده: انگلستان موتور: رولز- رویس

مجلات دوست کودکانمجله کودک 224صفحه 10