مجله کودک 224 صفحه 30

قصه­های درخت کاج ناهید گیگاسری «گردو» روی بالاترین شاخه­ی درخت کاج، جوجه کلاغ مشغول سوراخ کردن گردویی بود که یکدفعه گردو از نوکش جدا شد و افتاد پایین. روی یکی از شاخه­های درخت کاج، جوجه بلبل منتظر پدر و مادرش بود. جوجه کلاغ فریاد زد: «مواظب باش!» اما دیر گفت. گردو محکم به سر جوجه بلبل خورد. جوجه کلاغ از ترس سرش را نگه داشت و گفت: «وای!» و سر جوجه بلبل شکست. بچه سنجاب­ها جلوی لانه­شان مشغول بازی بودند. جوجه کلاغ فریاد زد: «کنار بروید.» اما قبل از این­که آن­ها صدای جوجه کلاغ را بشنوند. گردو خورد توی سر یکی از آن­ها. جوجه کلاغ با صدای لرزان گفت: «وای!» و بچه سنجاب سرش شکست. روی یکی از شاخه­ها، جوجه شانه­به­سر داشت خوراکی­اش را می­خورد. جوجه کلاغ فریاد زد: « برو کنار! برو کنار!» اما گردو خورد توی سرش و سرش شکست. جوجه کلاغ از ترس چشمانش گردتر شد. همان وقت، جوجه سار سرش را از لانه بیرون آورد. جوجه کلاغ فریاد زد: «برو تو! برو تو!» اما گردو چنان به سرش خورد که جلوی لانه بی­هوش شد. جوجه کلاغ با وحشت فریاد زد: «نه!» طول بال: 10 متر و 26 سانتی­متر اسلحه: - 4 مسلسل 20 میلی­متری- 907 کیلوگرم بمب

مجلات دوست کودکانمجله کودک 224صفحه 30