مجله کودک 225 صفحه 19

از این پیش خبر دادن حریف آزرده و ناراحت شده بود و احساس می­کرد کوچک شده است ، جواب داد : (( اشکالی ندارد ، فنّ خودت را بگو ً ولی این­طور که معلوم است ، خیلی به خودت اطمینان داری !)) پهلوان اکبر گفت : (( البتّه که باید به خودم مطمئن باشم . چون سالها تمرین کرده و رنج و ریاضت کشیده­ام . حالا بیا شروع کنیم : فنّی که من تو را با آن می­اندازم ، (( رکبی )) است . مواظب خودت باش !)) دو پهلوان با هم سرشاخ شدند . پهلوان حبیب سخت مقاومت می­کرد . او بیش از اندازه ورزیده و نیرومند بود . خیلی زود راهی برای انداختن او به نظر پهلوان اکبر رسید . خواست آن فنّ رابه کار ببرد ّ امّا پشیمان شد و از اینکار خودداری کرد . چون او فنّ زمین خوردن حریف را از پیش به او گفته بود و دور از جوانمردی و اخلاق می­دانست که بر خلاف آن عمل کند . پس منتظر فرصت ماند تا فتّ رکبی را به کار بزند . از طرفی حریف هم زرنگ و هوشیار بود و برای اجرای این فنّ به آسانی راه نمی­داد . کشمکش تا سه دقیقه به درازا کشید و این فرصت دست نداد . این زمان برای خاک کردن حریفی مانند حبیب زیاد بود . پهلوان اکبر نگران شد . باید زودتر کار حریف را یکسره می­کرد . چشم­های زیادی نگران او بود و خودش هم داشت خسته می­شد . همة هوش و حواس خود را جمع کرد و یکدفعه فرصتی پیدا کرد و به سرعت برق و باد فنّ رکبی زد و پهلوان حبیب مراغه­ای به سختی زمین خورد وقتی پهلوان حبیب از جا بلند شد . دستی به سرشانه­های خاکی خود کشید و با شگفتی از حریف پرسید : (( تو کی هستی ؟ )) پهلوان اکبر لبخندی زد و گفت : (( من همان پهلوان اکبر خراسانی هستم که وصفش را شنیده­ای !)) پهلوان حبیب جلو رفت و دستی به شانة حریف زد و گفت : (( به حقّ و انصاف تو شایستة مقام پهلوانی هستی. چون من پی از این فکر نمی­کردم پهلوانی پیدا شود که پشت مرا به خاک برساند !)) نام هواپیما : P - 40 D - کیتی­هاوک کشور سازنده : آمریکا موتور : آلیسون

مجلات دوست کودکانمجله کودک 225صفحه 19