مجله کودک 492 صفحه 34

در این سه روز، از ترس او، بارها به پدر و مادرم دروغ گفتم و به اندازهی همهی عمرم ترسیدم. در این مدت دو بار زیرِ گوشم زمزمه کرد که نباید به کسی چیزی بگویم. بار دوم در حالی که چانهام را توی مشت گرفته بود، آهسته گفت که جادوگر است و جادوگرها هر کاری میتوانند بکنند. گفت اگر به کسی چیزی بگویم، با جادوگری ماری را میاندازد توی پیراهنم. من هم ترسیدم که ماجرای آن سه روز را برای پدر و مادرم و یا کسِ دیگری تعریف کنم و یا مثلِ حالا که دارم مینویسم، بنویسم. و چون نه تعریف کردم و نه نوشتم و نه جرئت داشتم که دستِ کم یک بار آن را از اول تا آخر پیش خودم مرور کنم، آن زمزمهها که نباید به کسی چیزی بگویم، همینطور مثلِ سحر و افسون با من ماندند. ماندند تا حالا. حالا هم نمیگویم که با نوشتنِ شرحِ آن ماجرا، خاطرهاش را فراموش خواهم کرد. نه. خاطره چیزی نیست که از بین برود. چه خوب، چه بد. اما شاید، فقط شاید، این فکر را فراموش کنم که آخرش او یک جایی روبهرویم ظاهر میشود و یا یک روز ناگهان از پشتِ سر دستش را روی شانهام میگذارد. خواهشی که از شما دارم این است که این نوشتهها را با حوصله و مثلِ یک قصه بخوانید و خواندنِ آن را به دوستانتان پیشنهاد کنید. من هم آویشن خاصیت ضد میکروبی هم دارد. مصرف این گیاه برای رفع تنگی نفس و سرفه مناسب است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 492صفحه 34