مجله کودک 500 صفحه 15

تصویرسازی یک کتاب کودک را انجام میدهم پیش از آنکه آن را به دست ناشر برسانم به مادرم نشان میدهم و از او خواهم تا نظراتش را در مورد کارم بگوید. Õ مادرتان چگونه استادی بوده؟ شما چگونه شاگردی بودهاید؟ خب من از هفت سالگی به عنوان یکی از شاگردان او آموزش میدیدهام. او یک سری کلاسهای نقاشی داشت که به طور عمومی و هر هفته به صورت مرتب برگزار میشد. در مورد اینکه چگونه شاگردی بودم باید بگویم که به غیر از یک دوره خیلی کوتاه که شاگرد بازیگوشی بودم در بقیه طول دوران آموزشم سعی میکردم که شاگردی خوب و به عبارتی بهترین شاگرد کلاس باشم. درسهای مادرم را خیلی جدی میگرفتم و با دقت تمام تکالیفی که او میداد را انجام میدادم. این کلاسها به صورت مرتب ادامه داشت و گروه سنی شاگردان هم متناسب با سن من تغییر میکرد تا زمانی که من وارد دانشگاه شدم. Õ از حس و حال خودتان در زمانی که میخواستید وارد دنیای تصویرسازی شوید گفتید، مادرتان چه حس و حالی داشت؟ به هرحال او مادر بوده است و دوست داشته است تا آنجا که میتواند شما را کمک کند. یک برخورد خوب. به من اجازه داده بود تا مطابق روشی که خودم دوست داشتم پیش بروم. حالا که هدفم این بود که تصویرسازی کتابهای کودک را انجام دهم دوست داشتم خودم بروم و با ناشران صحبت کنم. مادر اجازه این کار را به من میداد و میگفت اگر میخواهی خودت تلاش کنی بکن، البته میتوانی روی کمک من هم حساب کنی اما اتفاقاً بد هم هست خودت در این راه تلاش کنی و تجربههایی کسب کنی. ادامه دارد این ماهی به زندگی جمعی عادت ندارد و بیشتر انفرادی زندگی میکند و معمولاً تا عمق صد متری آب را برای زیستن انتخاب میکند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 500صفحه 15