مجله نوجوان 04 صفحه 19

شعرهایی برای افغانستان سید ضیا قاسمی دنیا پر است از تب گلهای رنگ رنگ جاری شده نوای مه آلود تار و چنگ باز از کدام دشت پر از گل وزیده ای در خوابهای من، پری کوچک قشنگ! می بینمت که آمده ای، سر نهادهاند بر زانوان ملتهبت آهو و پلنگ می بینمت که آمده ای، برگ کهنه ایست در خاطرات دور زمین سالهای جنگ از خواب می پرم در و دیوار می زنند بر شیشههای رنگی رؤیا دوباره سنگ من هستم و اطاق پر از روز نامه ام دنیا پر است از گل پژمرده از تفنگ محبوبه ابراهیمی بهار باز هم بهار شد پرندهها با خبر که باز جنگ می شود دشتها و تپههای دهکده باز لانه تفنگ می شود باز هم بهار شد، برادرم کشت و کار و گلهها را رها گذاشت خسته شد، شکسته شد به کوه زد رفت و از خودش غمی به جا گذاشت باز هم کنار چشمه، بین ما از ستاره و بهار یاد شد سال پیش اول بهار بود قبرهای دهکده زیاد شد باید این بهار هم درختها رختهای نو دوباره تن کنند خوش به حالشان چو ما که نیستند سال نو به جانشان کفن کنند. آی بچهها ده! دعا کنید تا خدا بهار را نیاورد تا همیشه برف باشد و کسی جنگ را به خانه ما نیاورد دوست شاعر ما، گروس عبدالملکیان برای هواپیماهایی که یک بار در افعانستان بمب و بار دیگر غذا و پوشاک ریختند شعری سروده است که می خوانید : گذشت هواپیما هواپیما گذشت آه بمبها زودتر از کفشها رسیده بودند. کودک پایی نداشت. و شعر دیگری از گروس عبدالملکیان: فراموش کن مسلسل را مرگ را و به ماجرای زنبوری بیندیش که در میانه میدان مین به جستجوی شاخه گلی است.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 04صفحه 19