مجله نوجوان 06 صفحه 8

26 سالگی انقلاب (قسمت دوم ) « کار خدا»دی چاپ کرد. عنوان مقاله «ایران استعمار سرخ و سیاه » بود.در این مقاله، توهین شدیدی به روحانیت و حرکت انقلابی آنها در طول تاریخ معاصر شده بود. دو روز بعد، طلاب و مردم قم با انجام تظاهرات گسترده، اعتراض خود را اعلام کردند. پس از این اعتراض، در بیست و نهم بهمن 56، مردم تبریز در چهلم شهدای نوزده دی قم تظاهرات کردند. آتش انقلاب در خرمن نظام شاهنشاهی افتاده بود... ادامه دارد ساده باشیم... در روزهای اوج انقلاب اسلامی، زمانی که قرار بود امام از پاریس به تهران باز گردند، شهید بهشتی به همراهان امام در پاریس اعلام کردند که: 1- استقبال، بسیار عظیم و گسترده خواهد بود. فرودگاه مهرآباد را فرش می­کنیم. 2- شهر را چراغانی وتزیین می­کنیم. 3- حضرت امام را با هلی کوپتر به بهشت زهرا می­بریم... وقتی این مطالب به اطلاع امام رسانده شد، ایشان به یکی از همراهان خود فرمودند: «برو متصل شو به ایران و به آقایان بگو؛ مگر کوروش را می­خواهند وارد ایران کنند. یک طلبه از ایران خارج شده، همان طلبه به ایران برمی­گردد. من با هلی کوپتر به بهشت زهرا نخواهم رفت. موضوع به شهید بهشتی گزارش شد، اما ایشان نگران بود که مثلاً ازدحام زیاد، باعث صدمه به امام شود. دوباره گزارش وضعیت به اطلاع امام رسانده شد. فرمودند «من باید مانند سایر مردم حرکت کنم ولو زیر دست و پا له شوم...» در صحنه دفاع مقدس قبل از عملیات بدر یا فاو (والفجر8 )همه فرماندهان ارتش و سپاه، جلسه­ای در حضور امام داشتند. این جلسه خیلی فشرده در دو اتاق کوچک منزل امام که تودرتو بود، برگزار شد. همه فشرده نشسته بودند. امام سخنرانی بسیار پرمحتوا و جاودانه­ای در باره وحدت ایراد کردند.جلسه که تمام شد، فقط فرمانده ارتش و سپاه در اتاق ماندند. این دو فکر کرده بودند که شاید امام قبل از عملیات، تذکر خاصی دارند که باید به آن دو نفر بدهند. همه رفته بودند، صحنه بسیار جالب و فراموش نشدنی بود. آن دو در محضر امام نشسته بودند اما کلمه­ای رد و بدل نمی­شد. فرمانده سپاه اقدام کرد که دست امام را ببوسد و خارج شود اما ایشان دست او را نگه داشتند و دست دیگر خود را به سوی فرمانده ارتش دراز کردند. سپس آن بزرگوار، دو دست این فرماندهان را در دستان خود گرفتند و با تبسم به هردو نفر نگاه کردند. عمق معنی کار امام برای آن دو فرمانده معلوم شد. با فرمایشی که ایشان درباره وحدت انجام دادند، اینک با حرکت و رفتار زیبای اخلاقی، بازهم آن دو را به وحدت سفارش کردند. سال 1342و1343 هجری شمسی، دو سال پر التهاب برای نهضت اسلامی ایران بود وزنجیره­ای از حوادث سیاسی در این دو سال روی داد. ابتدا امام (ره ) در عصر عاشورای سال 42 (13 خرداد1342) سخنرانی شدید الحنی علیه رژیم شاه ایراد کرد. شبانه امام دستگیر و به تهران منتقل شد. با شنیدن خبر دستگیری امام، قیام خودجوش 15 خرداد شروع شد. امام تا 15 فروردین سال بعد (1343) دستگیر و تحت نظر مأموران امنیتی بود. پس از آزادی و انتقال به قم، امام در چهارم آبان سال 43 طی یک سخنرانی به تصویب لایحه کاپیتولاسیون اعتراض کرد. در این لایحه مصونیت و امتیازات خاصی به آمریکاییهای داخل کشور داده شده بود. با این سخنرانی، رژیم تصمیم گرفت امام را از کشور تبعید کند. سیزدهم آبان همان سال ایشان به ترکیه تبعید شدند. یازده ماه بعد، دولت تصمیم گرفت امام را به عراق تبعید کند. دلیل آنها این بود که فضای حوزه علمیه نجف، غیر سیاسی است و با وجود علمای بزرگی که در نجف اقامت دارند، امام نمی­تواند مقام و موقعیت مناسبی داشته باشد. امام و فرزند ارشدشان، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در سیزدهم مهرماه سال 44 به عراق منتقل شدند. امام تا مهرماه سال پنجاه و هفت در این کشور اقامت کرد. رژیم فکر می­کرد که دیگر نفس آسوده­ای خواهد کشید، غافل از این که حضور امام در عراق، فرصت خوبی برای پی ریزی انقلاب اسلامی سال 57 بود. امام که خود، مبارزات مدرس و ملی شدن صنعت نفت را در زمان آیت ا... کاشانی و مصدق دیده بود، تجربیات زیادی از نقاط قوت و ضعف این مبارزات اندوخته بود. با شروع درس ولایت فقیه امام که در نجف تدریس می شد؛ دور جدیدی از نهضت آغاز شد، زیرا همیشه مبارزان مسلمان از عاقبت مبارزات و حکومت ایده آل مسلمانان سؤال می­کردند. امام با تدریس این درس، یادآور می­شدند که این طرح باید در بین علما وفقها در حوزههای علمیه نیز بررسی و مطالعه شود. از این زمان به بعد، درسها، سخنرانیها و مطالبی که امام پیرامون حکومت اسلامی بیان می­کردند از راههای مختلف به شکل نوار کاست، اعلامیه و جزوه وارد کشور می­شد و دست به دست می­گشت. در سالهای دهه 40 و 50، داشتن «اعلامیه خمینی » جرمی سنگین برای یک مسلمان بود که او را در زندانهای مخوف ساواک حبس می­کرد. سالها پشت سر هم می­گذشت تا به سال 1356 رسید. در این سال چند رویداد مهم، جرقه انقلاب اسلامی را روشن کرد. ابتدا در خرداد همان سال، دکتر شریعتی به طور مشکوکی به شهادت رسید. دکتر شریعتی با بیان شیوای خود، اسلام انقلابی را به عنوان ایدئولوژی مبارزه علیه شاه معرفی کرد. شهادت دکتر شریعتی، تنها در جمع دانشجویان اثر گذاشت اما رحلت غریبانه حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 56، سراسر کشور را در سوگ و ماتم فرو برد. در همین ایام، رژیم بزرگ ترین­ اشتباه خود را مرتکب شد. قضیه از این قرار بود که داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم، مقاله ای با امضای مستعار «احمد رشیدی مطلق » نوشت و در روزنامه اطلاعات هفدهم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 06صفحه 8