
نامه گمشده
نویسنده: ادگار آلن پو
مترجم: دلارام کارخیران
خانه نمیآمد تا پلیسها بتوانند آزادانه، همه جا را بگردند. نکتهای که من به آن توجه کردم این بود که پلیسها هرگز فکر نمیکنند که باید در جاهای خیلی در دسترس دنبال نامه بگردند. با چنین فکرهایی من با یک عینک تیره به ملاقات دی رفتم و به او گفتم چشمهای بسیار ضعیفی دارم که مجبورم همیشه عینک تیره
به چشم داشته باشم. با این عینک دودی من میتوانستم همه جا را ببینم؛ بدون اینکه آقای دی حرکات چشمهایم را ببیند. بالاخره من جعبه کوچکی را روی میز آقای دی دیدم که چند کارت ویزیت پراکنده و یک پاکت در آن قرار داشت که آدرسی روی آن نوشته شده بود. با دیدن آن مطمئن شدم که نامه گمشده داخل همین پاکت است و جلوی چشم همه است. من که به بهانه یک سؤال اداری به دیدن
آقای دی رفته بودم از او خداحافظی کردم، اما جعبه سیگارم را عمداً روی میز، جا گذاشتم. روز بعد، من به او تلفن کردم تا برای بردن جعبه سیگارم به آپارتمانش بروم. ما داشتیم با هم احوالپرسی میکردیم که صدای شلیک گلولهای در همان حوالی، آقای دی را پای پنجره کشاند و در همین فرصت، من پاکت نامه را با کپی دقیقی که از آن تهیه کرده بودم، عوض کردم. البته شلیکها کار یکی از دوستان من بود تا آقای دی را پشت
پنجره بکشاند. من حرف او را قطع کردم: «چه احتیاجی بود که نامه را با کپی عوض کنی و چرا همان دفعه اول آن را برنداشتی؟» دوپین لبخندی زد و گفت: «دی، آدم بسیار باهوش و خطرناکی است که آدمهای خودش را دارد. در واقع معلوم نیست اگر به پیشنهاد بیفکرانه تو عمل میکردم، میتوانستم زنده از آپارتمان خارج شود و مردم خوب پاریس، سعادت دوباره دیدنم را داشته باشند.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 10صفحه 7