مجله نوجوان 10 صفحه 23

سینما مرجان خوارزمی باید حضورش را احساس کرد نقد فیلم: ادوارد دست قیچی ادوارد دست قیچی از ساخته­های آقای تیم برتون است. فیلم فضایی فانتزی، لطیف و سرشار از تخیل دارد و شما می­توانید در همان لحظات شروع فیلم که خانه­های زرد و صورتی دهکده را می­بینید، به فضای غیرمتعارف آن پی ببرید. داستان فیلم، داستان عجیبی است. دانشمندی که در قلعه­ای در بالای کوه زندگی می­کند، موجودی شبیه انسان ساخته است که ادوارد نام دارد. ادوارد روحیه و ظاهر یک انسان معمولی را دارد، فقط به جای دست­هایش 2 قیچی بزرگ کار گذاشته شده است. پیرمرد دانشمند می­خواهد دو دست واقعی به ادوارد هدیه کند ولی درست قبل از وصل کردن دست­ها، مرگ به سراغش می­آید و ادوارد می­ماند و دست­های قیچی­اش. ادوارد به زندگی­اش در قلعه ادامه می­دهد تا اینکه فروشنده سیار محصولات آرایشی که روزی سخت و بدون مشتری را پشت سر گذاشته، سراغ قلعه می­آید و ادوارد را می­بیند. او ادوارد را به دهکده می­برد و این مهمان ناخوانده با هنرنمایی­ها و مهربانی­اش همه را مجذوب می­کند. او درخت­ها را به شکل­های دوست داشتنی هرس می­کند و موی اهالی دهکده و حیوانات خانگی­شان را اصلاح می­کند تا اینکه... ادوارد قصه عجیبی دارد. تلقی کلی کارگردان، افسانه­ای است که دلیل باریدن برف را شرح می­دهد. از دید مادربزرگ دختر کوچک فیلم که قصه ادوارد را برای نوه­اش تعریف می­کند، برف خرده یخ­هایی است که از قلعه بالای کوه می­بارد چون در آن موقع ادوارد مشغول درست کردن مجسمه یخی از توده­های یخ بالای کوه است! افسانه­ها با آدم­های ملت­های مختلف عجین­اند و سؤال­های آدم­ها در مورد طبیعت و مرگ، همان سؤال­هایی که به خلق افسانه­ها منجر شده­اند. ادوارد دست­قیچی فیلمی با درونمایه دینی است که نگاه آن شبیه تذکر اکثر مذاهب و ادیان به انسان در مورد مرگ است. اینکه کاری را عقب نیاندازیم و یا به امید جبران کاری در آینده دست به اشتباهی در زمان حال نزنیم چون مرگ، کسی را خبر نمی­کند. لحظه­ای که سازنده ادوارد قبل از وصل کردن دست­های او جان می­بازد، لحظه­ای تکان دهنده و تأثیرگذار است؛ شاید اگر سازنده به یاد داشت که روزی از دنیا خواهد رفت، زودتر هدیه­اش را به ادوارد تقدیم می­کرد و او را به یک زندگی عادی برمی­گرداند. «مرگ آگاهی» صفت عجیبی است. اینکه نباید از مرگ ترسید ولی باید حضورش را احساس کرد و به آن اندیشید. .