مجله نوجوان 11 صفحه 3

سرمقاله داد و بیداد از این روزگار شاید همه چشم به آسمان داشتند که باران بیاید و بگویند: ببار­ای بارون ببار به حال عاشقان این دیار امام پرندههای فلزی و غول پیکر آمدند با سوغاتی خانمانسوز که همه چیز را سوزاند و بذر مرگ را روی زمین ساده و بارور حلبچه پخش کرد. وقتی به یاد عکسهایی که بعد از بمباران شیمیایی حلبچه دیدم، می­افتم، تمام بدنم می­لرزد و اشک در چشمانم حلقه می­زند. تصویر مادری که صورت دختر 5 ساله­اش را کنار جوی آب می­شست تا شاید چشمانش دوباره ببیند و هر دو آرام آرام در آغوش هم شهید شده بودند. تصویر پیرمردها پیرزنهای ناتوانی که در تقلای زنده ماندن، میان کوچهها و خیابانها با چشمان باز شهید شده بودند و صدها تصویر دیگر که دل فراموشکار و بی رحمی می­خواهد تا از یاد ببرد. راستی چقدر از این فاجعه انسانی می­دانیم و جز در سالروز رخ دادن این اتفاق ـ 25 اسفند ـ به مردم بی گناهی که کشته شدند، فکر می کنیم؟ البته امروزه بحثهای زیادی بر سر عوامل زمینه ساز بمباران شیمیایی حلبچه و دیگر نقاط، انجام شده و به این بهانه، جنایتهای قدرتهای جهانی مطرح می­شود، اما آیا ما هم همین قدر به قربانیان این فاجعه فکر می­کنیم؟ گذشت زمان همیشه برای آدمی، ترفند مناسب و کارگشایی بوده تا غمها و دردهایش را فراموش کند اما گاهی غبار این فراموشی روی بسیاری از دردهای مشترک بشری را می­گیرد و خون قربانیان این فجایع را به دست تاریخ می­سپارد. 22 اسفند، روز بزرگداشت شهدایی است که همه مان می­دانیم چه کردند و 25 اسفند، سالروز بمباران شیمیایی حلبچه و کشتار صدها تن از مردم غیر نظامی و بی گناه. یادشان را گرامی می­داریم و در پاسخ به غفلتی که دچارمان کرده می­گوییم: داد و بیداد از این روزگار. ...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 11صفحه 3