مجله نوجوان 11 صفحه 5

هنوز مدتی نگذشته بود که جای بوسههای شیطان، دو مار رویید. ضحاک هر چه آنها را با شمشیر می­برید جای آنها ماری تازه سبز می­شد ضحاک ماردوش همه پزشکان را دعوت کرد تا مگر درد او را دوا کنند ولی درد، درمان نشد که نشد و این است عاقبت دوستی با شیطان. شیطان این بار در لباس پزشکی به درگاه شاه آمد به ضحاک گفت: «بریدن سر این مارها سودی ندارد. اگر می خواهی که درد تو درمان شود باید هر روز دو جوان را بکشی و از مغز سر آنها به مارها غذا بدهی تا اندکاندک از کار بیافتند و بمیرند.­» شیطان پیروز که به هدف خود رسیده بود می­خواست کشور را از نوجوانان و جوانان خالی کند چون اینها هستند که شور و شوق و توانایی جنگیدن با ابلیس و بدی را دارند. در هفته بعد، از خواب وحشتناک ضحاک و دیگر اتفاقات جالب و شنیدنی برایتان می­گوییم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 11صفحه 5