مجله نوجوان 23 صفحه 30

دختران ما سرمان را پایین انداخته بودیم و درسمان را می خواندیم. سال های سال و مثل همه بچه ها از خانم ناظم و مدیرمان حساب می بردیم. معلم ها را به دو دسته خوش اخلاق و بداخلاق تقسیم می کردیم و دور معلم فوق برنامه جدید جمع می شدیم تا او را کشف کنیم و آنچه در کتاب های درسی مان وجود نداشت را از او بیاموزیم. اتفاق عجیب موقعی افتاد که خانم مدیر و معلم فوق برنامه ما با هم از مدرسه رفتند و خانم مدیر جدید و معلم فوق برنامه جدیدی به مدرسه ما آمدند. یادم رفت بگویم که آن موقع کلاس اول دبیرستان بودم. القصه ، خانم مدیر جدید ما علاقه زیادی به هنر و برنامه ریزی های فوق برنامه داشت. خانم فوق برنامه هم جوان بود و پر از انرژی و مهربان. ما هم که تازه سال اول بودیم و هنوز دغدغه های کنکور وارد جانمان نشده بود. بنابراین ترکیب خانم مدیر و خانم فوق برنامه و اولیا ، ترکیبی شد که بعدها بیشترین قبولی رشته هنر را داشت. از طرفی....! در کلاس ما دختری به نام مریم بود. مریم کم حرف ، آرام ، مهربان و فوق العاده بازیگوش بود! از آن آدم هایی که وقت آزادشان را صرف تفکر آرامی بر طراحی شیطنت های عجیب و غریب می کردند و کلاس های بایر را که به انباری تبدیل شده بود به سالن تمرین و اجرای نمایش تبدیل کنند. این کار قرار بود با کمک بچه های سال اول و دوم انجام شود چون سومی ها و چهارمی ها کنکور درد داشتند و فوق برنامه بی فوق برنامه. خلاصه ما همه با کمک هم در و دیوار کلاس را رنگ سیاه زدیم ، نیمکت های تماشاگران را چیدیم و با کمک اوستای بنا! سکوی صحنه ساخته شد و پرده نمایش آویخته! خانم فوق برنامه در ساعت های فوق برنامه ما را به سالن مان می برد و آنجا تمرین تئاتر می کردیم تا اینکه ...! قبل از ورود جنون گاوی و آنفلونزای مرغی یک جور سرماخوردگی عجیب و غریب باب شده بود که ویروسی بود و وقتی می گرفتیش یک هفته تعطیل بودی. نه صدایت در می آمد ، نه نفست و تمام بدنت درد می گرفت و تب می کردی. ما اسمش را گذاشته بودیم فیل کش! فیل کش ، همه گیر زیاد شده بود و قولی سرمای زمستان نصف بچه های کلاس ما فیل کش گرفته بودند و پای بخاریهایشان خوابیده بودند و ما هم چون خاطرجمع بودیم فیل کش فقط مرضی ضدحالی است که کسی را نمی کشد از ته دل به جای خالی شان در کلاس غبطه می خوردیم. یک روز خانم فوق برنامه هم فیل کش گرفت! خبرش مثل بمب بین کلاس هایی که آن روز فوق برنامه داشتند ترکید و مریم که مدت های مدیدی در سکوت و انتظار چنین روزی بود و بنا به روایتی خودش شکلات آلوده به ویروس فیل کش را به خورد خانم فوق برنامه داده بود از پوسته آرامش بیرون آمد. مریم بچه های کلاس را جمع کرد و به آمفی تئاتر (همان کلاس رنگ شده) برد و یک جلسه توجیهی برایشان گذاشت و چند دقیقه بعد سراغ بچه مثبت های کلاس رفت که پشت نیمکت های کلاسمان نشسته بودند و تند تند درس های ساعت بعد را حفظ می کردند. بچه هایی مثل فرناز ، مژگان ، افسانه و روحی! گروه توجیه شده پشت پرده سالن تئاترمان پنهان شدند. مریم بیرون رفت و چند ثانیه بعد با فرناز برگشت. صدای گفتگوی آنها نزدیک و نزدیک تر می شد. مریم می گفت : یک مورد خیلی خیلی واجبی پیش آمده ، من دیدم که تو با میترا خیلی دوستی ، چه طور دختریه؟ میترا دوست فرناز بود و آنقدر هیجان زده که در همان تاریکی پشت پرده دست من را گرفته بود و فشار می داد. فرناز جواب داد ، میترا دختر خوبیه ولی ... صدای تق تق استخوان های دست من از فشار دست های میترا بلند شده بود. فرناز ادامه داد ولی خیلی دروغگو است، خیلی هم پز می ده! ندیدی از وقتی کفش های سفیدش را خریده ، مدام در حال دویدن است تا جلب توجه کند. من در تاریکی چشم های میترا نمی دیدم ولی از کم شدن فشار دستش فهمیدم که چقدر وا رفت. مریم بعد از کمی حرف زدن فرناز را درک کرد ولی گفت برای یک موضوع مهم دیگر صدایش می کند. ماجرای ما ادامه داشت. مریم دوستان همه مان را توی سالن تاریک کشید و درباره تک تک ما از آنها پرسید. بعضی ها در مورد دوستانشان بد گفتند ، بعضی ها دروغ گفتند ، بعضی ها رازهای کوچک دوستشان را فاش کردند ، بعضی دوستشان را مسخره کردند و از حق نگذریم بعضی ها از دوستشان با شور و هیجان تعریف کردند و بعضی ها با زیرکی تمام سکوت اختیار کردند. در تمام این مدت یک گروه از ما پشت پرده پنهان شده بودیم و ساکت ساکت گوش می کردیم. احساس بازیگوشی اولیه به حس غریبی تبدیل شده بود که همه ما را خجالت زده و در عین حال غمگین کرده بود. من در تمام مدت ، خودم را جای کسانی می گذاشتم که از حضور ما خبر نداشتند و از این شرمنده بودم. می دانید چرا؟ چون ممکن بود بدون اینکه از زشتی کارم خبر داشته باشم ، پشت سر دوستم حرف بزنم و ...! این بازی ، دو ساعتی ادامه داشت. آخر ساعت ، مریم ، همه بچه هایی را که تک تک به سالن آمده بودند ، صدا زد. چراغ را روشن کرد و همه ما از پشت پرده آمدیم بیرون... این شیطنت برای مریم گران تمام شد. خیلی ها با او بد شدند و مدیر ، خانواده اش را برای ارائه توضیحات عجیب و غریب و خط و نشان های رایج دعوت کرد ولی راستش را بخواهید اگر بعد از این همه سال از من بپرسند ؛ مهم ترین کلاس فوق برنامه ای که گذرانده ای کِی بود؟ من یاد آن روز و شیطنت مریم و حس غریبش می افتم. گلدونه نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 23صفحه 30