مجله نوجوان 25 صفحه 9

تذکر 1 : قطع کردن دست ، می تواند از درمان فوق موثرتر باشد. تذکر 2 : این درمان عیبهایی هم دارد. یکی از این عیبها این است که بازیکن موردنظر دیگر نمی تواند اوت دستی پرتاب کند!! تذکر 3 : چاپیدن و پخشیدن جزوه های پزشکی در مورد مضرات نشستن روی چمن خیس و بو کردن جوراب و کفش می تواند موثر واقع شود تا بیمار دیگر کفش را به شیوه موبایل دم دهنش نگیرد و یا مثل ای کی یوسان روی چمنها چهار زانو نزند!! درمان شماره 4 : هزار تا سنجاق قفلی دم دست داشته باشید و لباس بازیکن را به شورت ورزشی اش بدوزید تا هنگام شادی نتواند پیراهنش را دربیاورد. تذکر : به خانواده بیمار بگویید قبل از خواب هزارسنجاق را از لباسش جدا کنند مبادا در تنش فرو برود. درمان شماره 5 : خواص نیمکت ذخیره در این مورد بی نهایت است. این بازیکن را در پنجاه بازی لیگ روی نیمکت بنشانید حتما موثر واقع خواهید شد. علی حاجتیان فومنی (د م م و ش) خورده داستان ترجمه : سارا طهرانیان یک ساعت ویژه مردی ، دیروقت ، خسته و عصبانی ، از سرِ کار به خانه بازگشت. دمِ در ، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. - بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - حتما. چه سوالی ؟ - بابا ، شما برای هر ساعت کار ، چقدر پول می گیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد :"این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سوالی می کنی؟" - فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار ، چقدر پول می گیرید؟ - اگر باید بدانی خوب می گویم ، 20 دلار. پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود ، آه کشید. سپس به مرد نگاه کرد و گفت : "می شود لطفا 10 دلار به من قرض بدهید؟" مرد بیشتر عصبانی شد و گفت : "اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال ، فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری ، سریع به اتاقت برو ، فکر کن و ببین که چرا این قدر خودخواه هستی. من هرروز ، سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم." پسر کوچک ، آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد. "چطور به خودش اجازه می دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد؟" بعد از حدود یک ساعت ، مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعا چیزی بوده که او برای خریدش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد. - خواب هستی پسرم؟ - نه پدرم ، بیدارم. - فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا ، این 10 دلاری که خواسته بودی. پسرکوچولو نشست ،خندید و فریاد زد : "متشکرم بابا!"بعد دستش ار زیر بالشش برد و چند اسکناس مچاله شده درآورد. مرد وقتی دید پسرکوچولو هم پول داشته است ، دوباره عصبانی شد و غرولندکنان گفت : "با اینکه خودت پول داشتی ، چرا باز هم پول خواستی؟" پسرکوچولو پاسخ داد : "برای اینکه پولم کافی نبود ، ولی الان هست. حالا من 10 دلار دارم ، می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ دوست دارم با شما شام بخورم..." نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 25صفحه 9