مجله نوجوان 32 صفحه 21

سوژه طلایی ابرشلوار پوش ... شاید من با این چهره کمم زیباترین پسران تو باشم بچه هایت را لذت کرده است تباه در راه است زمان مرگ بگذار بچه هایت بزرگ شوند پسرانت پدر دخترانت مادر شوند مادرانی پر فرزند اما بگذار نوزادان همه کاکل به سر به دنیا آیند کاکل خوش یمن است و پر افسون بگذار بیایند بر فرزندانشان نام بگذارند نام شعرهای مرا بگذارند ولادیمیر مایاکوفسکی پنداشتیم تهی دستیم و بی چیز پنداشتیم تهی دستیم و بی چیز اما زمانی که آغاز شد از دست دادن همه چیزی هر روز برایمان خاطره ای شد آنگاه شعر سرودیم برای همه آنچه داشتیم برای سخاوت پروردگار آنا آخماتووا زنجیر روزها آنچه در تعلق دیروز ست امروز بر آن دیده باید بست به شامگاه ، روزم می رود از یاد به نیمروز ، شعله هایی که در دلم افتاد و هنگام که پگاه می آغازد شبم در آیینه صبح رنگ می بازد. الکساندر بلوک

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 32صفحه 21