مجله نوجوان 40 صفحه 11

جویبار خاطرات -اوایلی که امام به نجف آمده بودند. هر غذایی خودشان می خوردند، از همان غذا هم به افرادی که در بیرونی بودند از جمله آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی می دادند. مشهدی حسین نقل می کرد که ماه رمضانی بود، چند نفری در بیرونی بودند و مقدار غذا هم مانند گذشته هیچ فرق نکرده بود. روزی آقای حاج شیخ عبدالعلی به من گفتند: این همه آدم که در بیرونی هستند و افطار و سحری هم می خواهند بخورند، این مقدار که شما گوشت تهیه می کنید خیلی کم است مقداری بیشتر بگیرید (مثلا اگر یک کیلو می گرفته است، نیم کیلو اضافه کند.) من هم بنا به توصیه ایشان، آن روز بیشتر گوشت گرفتم. مطابق معمول هر شب امام با تعجب پرسیدند چطور شد که گوشت بیشتر از گذشته گرفتی؟ گفتم آقای شیخ عبدالعلی دستور دادند. امام با اینکه احترام زیادی برای وی قائل بودند ولی فرمودند: همان مقدار که همیشه می گرفتی، بگیر. آقای شیخ عبدالعلی اگر می خواهند غذایشان را جدا کنند! آیت الله سید عباس خاتم یزدی سینای سحر از شرق عشق آمد برون، پیری به سیمای سحر جوشیده با نور یقین، پوشیده شولای سحر چون آفتاب افروخته، شب را از غیرت سوخته پیراهن از گل دوخته، در باغ زیبای سحر موسی صفت دل باخته، وادی به وادی تاخته طور تجلی ساخته، در طور سینای سحر تسبیح خوان، تکبیر گو، شیرین سخن، پر های و هو از عشق حق، و ز شوق هو، سر داده هیهای سحر از بند کرد آزدمان، پیغام وحدت دادمان شد از پس ارشادمان پیمانه پیمای سحر خم ولا پر جوش از او، دیوانه، عقل و هوش از او ما مست نوش و نوش از او، او مست صهبای سحر با عشق عقل کل، دست دو تا زد یک دهل عشق "جمالی" کرد گل، گل ریخت درپای سحر محمد خلیل جمالی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 40صفحه 11