مجله نوجوان 40 صفحه 12

داستان دنباله دار خسرو آقایاری قسمت ششم پهلوان ابوالقاسم همایونی بیست نفر از بهترین نوچه های پهلوان یزدی در گود بودند. با اجازه یزدی کشتی شروع شد اولین نوچه یزدی که جلو آمد هنوز برای کشتی فرو نکوبیده بودند که عبدالحسین با صدای بلند گفت: کلندون همه خیره خیره عبدالحسین را تماشا می کردند پهلوان یزدی ابروهایش را گره کرده بود و با خشم به جوان گمنان نگاه میکرد. این خسارت و ادعای بزرگی بود که درحضور پهلوان یزدی بزرگ بخواهند بهترین نوچه او را با فنی که به او اعلام می کنند شکست بدهند اما هنوز چند دقیه ای از شروع کشتی نگذشته بود که عبدالحسین حریفش را با کلندون محکم بر زمین زد. جز صدای ضرب و آواز مرشد صدایی از کسی در نمی آمد. همه ساکت بودند و دربهت و ناباوری کشتی نوچه پهلوان ابوالقاسم را تماشا می کردند بعد از کشتی نوبت کباده زن بود. نوبت به عبدالحسین که رسید ته کباده را روی زمین گذاشت میان کمان را در دست راست گرفت و با دست چپ بالای کمان را گرفت به سردم نگاهی انداخت و چشمش را در چشم های یزدی دوخت و با صدای بلند گفت: "رخصت" و کباده را به بالای سر پرتاب کرد. هنوز شروع نکرده بود، که پهلوان یزدی با تحکم به مرشد گفت: مرشد کباده میرزا عبدالحسین را بشمار از این دستور پهلوان یزدی همه متعجب شدند. این امتیاز خیلی بزرگی بود، که مرشد موقع کباده زدن ورزشکاری بخواند و یا کباده او را بشمارد این امتیاز مخصوص پهلوانان بزرگ و صاحب زنگ بود با دستور یزدی مرشد شروع به خواندن و شمارش کباده عبدالحسین کرد. مرشد گرم خواندن بود که پهلوانان ابوالقاسم وارد زوخانه شد با ورود ابوالقاسم مرشد محکم بر زنگ کوبید و با صدای بلند فریاد زد خوش آمدید صفای قدم پهلوان و دوباره شروع به شمارش کباده عبدالحسین کرد. ابوالقاسم از همان پایین سردم با اعتراض داد زد: صبر کن مرشد صبر کن کی گفته کباده عبدالحسین را بشماری اون هنوز به این پایه نرسیده. اما مرشد با اشاره به او فهماند که این دستور پهلوان یزدی است بعدا وقتی که ماجرای کشتی گرفتن عبدالحسین و دستور یزدی را برای او گفتند خیلی خوشحال شد. خبر هنر نمایی نوچه های پهلوان ابوالقاسم مثل برق در شهر تهران پیچید بعد از این ماجرا پهلوان یزدی تصمیم گرفت برای امتحان پهلوان ابوالقاسم او را با چند نفر از پهلوانان نیرومند پایتخت به کشتی بیندازد. پهلوان حسین ماست بند و پهلوان علی قزوینی دو نفر از قوی ترین پهلوانان پایتخت بودند که برای کشتی با ابوالقاسم انتخاب شدند ولی ابوالقاسم هر دوی آنها را با فن هایی که اعلام کرده بود به سرعت بر زمین زد حالا دیگر همه مطمئن شده بودند که حریف قدرتمندی برای مبارزه با پهلوان اکبر خراسانی پیدا شده است. پهلوان یزدی بزرگ خبر آمدن پهلوانان قمی و استاد نیرومندشان پهلوان ابوالقاسم قمی را به دربار برد. پهلوان ابوالقاسم را به دربار بردند. شاه که از اندام ورزیده و قیافه مردانه و نجیب او خیلی خوشش آمده بود، دستور داد که صبح روز عید نوروز کشتی برگزار شود. روز عید نوروز میدان اراک تهران، حال وهوای عجیبی داشت. پهلوان اکبر خراسانی که بیش از هشت سال بود بر اریکه پهلوانی حکومت می کرد و از کسی شکست نخورده بود و به پهلوانی افسانه ای تبدیل شده بود با پهلوانی جوان و گمنام کشتی می گرفت. عده زیادی از مردم شب را تا صبح در میدان گذرانده بودند تا بهترین محل را برای تماشای کشتی دو پهلوان اشغال کنند از صبح خیلی زود جمعیت در میدان اراک موج می زد مردم دسته دسته از محلات دور و نزدیک به میدان می رسیدند فراشان دربار با نظارت فراشباشی از صبح زود نظم میدان را در دست داشتند عده زیادی از فراشها با چماق هایی که سر گرز مانند داشت دور تا دور میدان ایستاده بودند گوشه های از میدان مقابل کاخ شاهی تخت با شکوه و زیبایی قرار داشت که محل نشستن شاه بود مقابل تخت در گو شه دیگر میدان سردم مرشد قرار داشت چند نفر از پیرمردان منقل آتش در دست داشتند و اسفند و کندر دود می کردند پهلوان اکبر خراسانی درحالی که تنگه کشتی پوشیده بود و حوله ای را بر روی شانه هایش انداخته بود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 40صفحه 12