مجله نوجوان 54 صفحه 5

بیرون می گذاردو با تعجب این سو و ان سوی راهرو نگاه می کند و نگران به سمت د روردی حرکت می کند.پیکان کهنه ای مقابل در حمام می ایستد و مرد چاق از آن پیاده می شود ، دختر کوچک به سمت او می رود و لحظه ای بعد دستهایشان در دست همدیگر وارد حمام می شوند.قطرات کوچک اب از روی کاشیهای نسبتاً سفید دیوارها آرام پایین می ایند.صدای باز شدن چفت نمرۀ یازده در انتهای راهرو دوباره شنیده می شود صدای زنی به گوش می رسد .نیلوفر؟نیلوفر؟دختر کوچک روسری گلداری به سر کرده است با لبخند بیرون آمده و به مرد چاق اشاره می کند.از بیشتر نمره ها همچنان صدای خفیف ریز ش اب شنیده می شود.مرد چاق خونسرد از مقابل همه می گذرد و وارد نمرۀ یازده می شود .در نمره یک باز شده و مردی ساک به دست از آن بیرون می اید .مرد افغانی که از نگاه دیگران متوجّه می شود نوبت او شده ، دستپاچه به بغل دستی اش می گوید : اقا ...بفرما.از انتهای راهرو هیکل خمیدۀ مرد چاق ازنمرۀ یازده با صورتی عرق کرده در حالی که کسی را روی پشت خود سوار کرده است .بیرون می اید .زن جوانی ، چادر سفیدی را روی پشت مرد چاق می اندازد .دختر کوچک در چشمانش نگرانی موج می زند .مرد چاق زیر لب یا علی می گوید ونفس ، نفس زنان به سوی در ورودی حرکت می کند. دستها و کف پاهای پینه بستۀ کسی که بر پشت مرد چاق قرار دارد مانند آفتاب تابیده روی برف می درخ شند. او کیست ؟ سالهای سال پیش ، این آقابه خاطر بی استعداد بودن در نقاشی ، از یک شرکت طراحی اخراج شد و مجبور شد در گاراژ پدرش کار کند .امّا روزی سر و کله یک موش توی گاراژ پیدا شد و همین موش ، برای او الهام بخش طراحی یک شخصیت کارتونی به اسم ((میکی)) شد .((میکی ) خیلی زود جایش راد ر دل مردم دنیلا باز کرد و صاحبش را به ثروت و شهرت رساند.این اقا قبل از مرگ یک شهر ک فانتزی و زیبا به اسم خودش رد امریکا ساخت که یکی از دیدنی ترین جاهای دنیا است .او کیست ؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 54صفحه 5