مجله نوجوان 62 صفحه 31

کفش های معمولی هم نمی شد بازی کنیم مرتباً گیوه های یکی دوستان دیگرمان را از او می گرفتیم . از بس که گیوه هایش را قرض کرده بودیم ، بر روی گیوه هایش نوشته بود؛ ممنوع ! هر وقت ما به او می گفتیم گیوه هایت را برای بازی به ما قرض بده فقط با دستش نوشتۀ «ممنوع ! » روی آنها اشاره می کرد . بیچاره بیشتر اوقات بچّه ها گیوه هایش را قرض می کردند و فقط هنگام رفتن به منزل گیوه هایش مال خودش بود و آنها را می پوشید . رفته رفته رشته های ورزشی دیگری مانند کشتی ، ژیمناستیک و شنا را هم امتحان کردم . شهر قم آن موقع استخر شنا نداشت . در فصل تابستان که به اتفاق خانواده به تهران می آمدیم بیشتر اوقات فراغت خودم را در زمین های شمارۀ 1 و 2 ورزشگاه شهید شیرودی ( امجدیه ) و شماره سه شهباز و استخر شنای ورزشگاه های مختلف در نقاط مختلف سپری می کردم و مرتب گوش به زنگ بودم که در کجا تیم ملی فوتبال و باشگاه های تهران تمرین دارند ، فوراً خودم را به آنجا می رساندم . مواقعی هم که در سایر فصول سال در قم بودیم ، با دوستان دیگر پولهایمان را جمع می کردیم تا کرایه ماشین داشته باشیم و از قم راهی تهران می شدیم . کرایۀ ماشین قم تا تهران 3 تومان بود ولی ما آن قدر با شوفرها چانه می زدیم که به 25 ریال راضی بشوند . حتی در سرمای زمستان از روی علاق های که به ورزش داشتیم از گاراژ ایستگاه ماشین های مسافربری قم تا امجدیه را گاهی پیاده با دوستان می رفتیم و شب هم به قم برمی گشتیم . بازی تمام تیمها را تعقیب می کردیم . تمام بازیکنان تیم های باشگاهی و ملی کشورمان را می شناختیم . کیفیت بازی تیمها و تکنیک های فردی و تیمی را حلاجی می کردیم و با دوستان بحث و گفتگو می کردیم . روزی من با مسؤلان ورزش فوتبال قم اختلاف نظر پیدا کردم و رفتم در مسابقات دو و میدانی در رشتۀ 1500 متر شرکت کردم . در دور اول با فاصله صد و پنجاه متر نفر دوم را که نفر اول این رشته در قم بود جا گذاشتم و اول شدم . دورۀ بعدی علی الظّاهر مسابقات در شهرستان زنجان بود در این دوره دوم شدم علی رغم این که هیچ تجربه ای در این مسابقات نداشتم ولی تا حدود 30 متر آخر اول بودم ولی در سی متر مانده به خط پایان احتمالاً دونده ای از کرج مثل یک اتومبیل سواری که از بغل یک کامیون سبقت بگیرد و بگذرد تند و تیز از کنار من رد شد و مسابقه را برد . یک موقع من در کنار زمین شمارۀ 3 بودم . مربی تیم شاهین آن زمان که مرا می شناخت و اطلاع داشت که خوب بازی می کنم به من گفت : آماده باش و برو توی زمین بازی کن . من مات و مبهوت مانده بودم ، چون در تیم دستۀ دوم بازی می کردم ، به او گفتم که من الان در دستۀ دوم بازی می کنم . او گفت : «پس نمی توانی بازی کنی . » از این ماجرا خیلی تأسف خوردم . واقعاً برای بچه ای مثل من در آن موقع خیلی مشکل بود که موقعیت و فرصت بازی در باشگاه های دسته اول را از دست بدهد . به طور کلی در زمینۀ ورزش و بخصوص کشتی من طرفدار ورزشکاران سمج و جنگنده بودم . مرحوم تختی را از نظر خصایل جوانمردی و پهلوانی خیلی قبول داشتم . چون که در قضایای اجتماعی و سیاسی به عنوان یک پهلوان همیشه حاضر به فداکاری و اخلاص بود . او یک جوانمرد به تمام معنا بود که از نظر سجایای اخلاقی و روحیۀ نوعدوستی بسیار با ارزش و قابل احترام بود . همۀ ما به یاد داریم که در جریان زلزلۀ بویین زهرا ، تختی از حیثیّت پهلوانی خود استفاده کرد و به جمع آوری کمک برای زلزله زدگان پرداخت و در جریان زلزلۀ اخیر شمال ایران هم واقعاً او سرمشقی برای بقیۀ ورزشکاران و قهرمانان کشورمان بود . ولی به نظر من «موحّد» از نظر تکنیک بهترین کشتی گیر ایران تاکنون بوده است . فکر می کنم از بقیّۀ قهرمانان کشتی کشورمان هم بیشتر مدال آورده باشد . البته مدیریت آقای پرویز دهداری تحسین برانگیز بود . هوش جمالی ( کامبیز ) و شوت های ناگهانی «محراب» را نباید فراموش کرد و من با همۀ این ها مفصل بازی کرده ام . من در زمین های خاکی تهران پارس با آقای علی پروین بازی کرده ام ولی چون ناشناخته بودم لابد همۀ آنها مرا یادشان نمی آید . به تبع شور و شعفی که نسبت به ورزش داشته ام تمام مجله های کیهان ورزی دوره های مختلف را دارم و سالانه آنها را صحافی کرده ام و الان در بخش فرهنگی بیت حضرت امام موجود است . در مسابقات گوناگون ورزشی آرنج و دست چپم شکسته است ، بازوی دست راستم نیز شکسته است ، پای چشم هشت بار و پای راستم یازده بار در رفته است ، مچ دستم شکسته است و این ها همه در حین بازی فوتبال یا بسکتبال اتفاق افتاده اند . بارها مسابقات بسکتبال و فوتبال را به عنوان داور قضاوت کرده ام و از کل این قضایا ، خاطرات واقعاً شیرینی دارم .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 62صفحه 31