مجله نوجوان 64 صفحه 25

شعر شعر هایی از علی هوشمند پریشانی می خواهمت از جان و دل، امّا نمی دانی ای ماه سیمای من، ای خورشید پیشانی ای چشمهایت آفتاب صبح فروردین وی دستهایت رحمت ابر زمستانی ای شانه هایت تکیه گاه گریه های من در روزهای ابری و شب های بارانی گیسو پریشان کن، پریشان تر، که می خواهم تا زنده ام خوش بگذرانم در پریشانی این جا دلم خون است، باور کن، عزیز من ! این جا دلم خون است از این دل های سیمانی مردان این سامان، زبانم را نمی دانند من مانده ام - ای عشق - و سنگستان نادانی می خواهم امشب با تو باشم، هر چه باداباد چون زورقی کوچک در این دریای طوفانی سپیده بلوغ باور عشقی، شباب یعنی تو تو جوشش غزلی، شعر ناب یعنی تو تو خود دلیل سحرخیزی سپیده دمی به آفتاب قسم، آفتاب یعنی تو تو از نجیب ترین واژه های شعر منی شعور و شور دلی، الت های یعنی تو شکوه شبنم شوقی تو در پگاه حضور تو آبروی گلی و گلاب یعنی تو تو عقدۀ دل ابری، ظهور بارانی نزول سورۀ آبی، سحاب یعنی تو تو از قبیلۀ طوفانی از نژاد منی خروش سیل غمی، انقلاب یعنی تو

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 64صفحه 25