مجله نوجوان 66 صفحه 26

پسران کاوه کهن پشت لبم سبز شده ؟ Kohan_kaveh@yahoo.com من را کشته ! باور نمی کنید این ماجرا یک سرش توی جیب پدرمان است و سر دیگرش توی کمد خانۀ ما . از وقتی فهمیدم که قرار است برویم بیرون شهر ماجرای این هفته ما شروع شد . یک بار می خواستم این اعترافهای تکان دهنده را برای همیشه ندید بگیرم امّا گفتم شاید اعترافهای من برای شما پسران که درس عبرتی بشود برای نسل جوان و آینده ساز . همه چیز از ماه گذشته آغاز شد که رفتم جلوی آیینه ، داشت سبز می شد . این را مادربزرگ گفته بود و قبلش هم یک « الف بچّه » را اضافه کرده بود وقتی که گفته بودم ، نمی روم خرید کنم و دارم می روم فوتبال بازی کنم . گفته بود پشت لب هایم تازه سبز شده و دارم دم درمی آورم ولی من فقط همین پشت لبم را دیده بودم و به دم دقت نکرده بودم ! فکر کردم اگه یه قیافه به آن ماهی یک هو بشود این شکلی پس بعد از این هر اتفاقی ممکن است . میلاد ، پسر همسایه ما که خودش هنوز « خلوت چهره » بود می گفت : « دیگه مرد شدی و می تونی سبیل گرو بذاری » و من فکر کردم یعنی به خاطر اینکه که بابام می گه باید بزرگ که شدم بروم بانک کار کنم و هر روز به خاطر دادن وام به این و آن باید یه تار سبیل ام را بکنم . - « آخ » پس گردنی مامان حواسم را جمع کرد که هنوز جلوی آینه ام . گفت می خواهیم برویم گردش و تا هفته آینده باید خودمان را آماده کنیم چون بابا خوشش نمی آید جلوی شوهرخاله ، بی نظم و پیک نیک نرفته نشان بدهیم . چند روز بعد توی مدرسه میلاد ، مسعود و فری و آریا ریختند سر ما که سبیل دار شدی ، هو ، ای ول و از این حرفها نمی دانم تآثیر حرف های فری بود یا سبیل های آقای معلم هوسم انداخت که تا غروب گیر این مسأله بودم که حالا من چه طور باید این همه تارهای مردانه را اصلاح کنم ! شب که بابا رسید از حرفهایش با مادر شنیدم که حقوق نگرفته و جلوی شوهر خاله این ها داریم کم می آوریم . در همین افکار بودم که رفتم سر کمد و قیچی را برداشتم و داشتم اندازه ای را که باید سبیلم را کوتاه کنم بالا و پایین می کردم که یکی داد زد چی فردا چهارشنبس ! توی آینه که نگاه کردم . . . صبح همه منتظر من بودند که سوار ماشین بشوم بابا بوق می زد و مامان دم در ایستاده بود . شال گردن را تو نوک دماغ کشیده بودم و بی تفاوت سوار ماشین شدم . هیچ کس حرفی نزد فقط کمی که رفتیم بابام شروع کرد به قر زدن و یک دفعه من را دید و گفت بچّه تو ماشین گرمه واسه چی شال بستی بیخ گلوت . منم هول جواب دادم : واسه آلودگی هوا ! از چشم قره بابام و مسیر طولانی و دردسر حفظ شال و لو رفتن اصل شیرین کاری که خودتان فهمیده اید بگذریم و مزه های دختر خاله هایم . به کناری رسیدیم سر ظهر و وقت

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 66صفحه 26