حمید قاسم زادگان
کلاس میکروب . . .
- چشم راست رو ببندید و چشم چپ رو بچسبونید به میکروسکوپ .
اشکان نیشخندی زد و با تمسخر گفت :
- آقا با چشم راست نمی شه اینکارو کرد ؟
خندۀ بچّه ها فضای آزمایشگاه رو پر کرد . آقا علوم گچ توی دستش را به سوی اشکان پرتاب کرد :
- میکروب حرف اضافی موقوف ! مگه نمره آزمایشگاه نمی خوای ؟
حامد مو های فرفری سرش را خارانید .
- آقا چی باید ببینیم ؟
آقا علوم تختۀ سیاه که بر رویش تصویر چیزی گرد شبیه خورشید نقاشی شده بود را نشان داد :
- موجودات ریزی به اسم میکروب !
حامد لبخندی زد . دندان های فاصله دارش که مشخص شد . همزمان صدای خندۀ بچّه ها دوباره بالا رفت . آقا علوم برگشت و با عصبانیّت به نمایندۀ کلاس اشاره کرد و بلند داد زد . این مقدّم چی گفت ؟
محسن با اون قد بلندش از جا بلند شد و به اشکان نگاهی انداخت :
- آقا اجازه می گه ، زیر میکروسکوپ اشکان دیده می شه .
آقای علوم گچ رنگی توی دست دیگرش را به سمت حامد پرتاب کرد و گفت :
- تو میکروسکوپ تو دیده می شی ، ویروس !
فرشاد بلافاصله جواب داد :
- چه ویروس چاق و چلّه ای !
کاوه که بچه درسخوان کلاس بود بی توجه به همۀ خنده ها ناگهان پرسید :
- آقا اجازه ! توی میکروسکوپ ما همه جا تاریکه .
آقا علوم که کلافه شده بود با عجله دکمۀ چراغ میکروسکوپ او را روشن کرد . گچ های آقا علوم تمام شده بود و محسن هفت الی هشت دقیقه ای می شد که رفته بود از اطاق بغل آزمایشگاه گچ بیاورد . آقا علوم از اینکه تنها وسیلۀ موقّتی ساکت کردن بچّه های کلاس را نداشت کلافه بود . بچّه ها می دانستند محسن به این زودی برنمی گردد . به خاطر علاقه ای که به لطیفه و شعر های طنز داشت اکثراً پای نشریه های دیواری توی تابلو اعلانات میخکوب می شد . از ته کلاس صدای جیغ خفیفی آمد علیرضا بود .
- آقا . . . دیدم . . . دیدم ، میکروب ها اینجا هستند .
همه بچّه ها به سمت میز او هجوم آوردند . و یکی یکی سعی می کردند یکی از چشمهایشان را به میکروسکوپ علیرضا برسانند . در این طرف کلاس هم حامد میکروسکوپش را به طرف اشکان گرفته بود فریاد زد :
- اینجاست یک میکروب بزرگ اینجاست .
صدای باز شدن شدید در کلاس آمد . آقای مدیر بود . یکی از گوش های محسن توی دستش مثل پیچ شل و سفت می شد . با لحن جدی گفت :
- می بخشید آقای صدرا این شاگرد شما ده دقیقه اس زل زده به نشریۀ دیواری توی راهرو و هی با خودش می خنده .
***
دو دقیقه بعد همه چیز جدی شد . آقا علوم شروع کرد به نصیحت .
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 67صفحه 18