مجله نوجوان 67 صفحه 19

- حیف نون ، به شما هم می گن دانش آموز ؟ کی می خواید آدم بشید ؟ کاوه سر جایش جابه جا شد . آقا علوم او را دید . - البته منظورم به همۀ شما نیست ، با این کله فرفری و این تیر چراغ برقم ! محسن مثل فنر از جا پرید . بچّه ها همه خندیدند . - آقا ما تیر چراغ برق نیستیم ! شاعر می گه : مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی بیفتی به پایش چو مور . آقای صدرا ، کتاب علوم را روی میز گذاشت و گفت : - یعنی می خوای چه غلطی کنی ؟ محسن که فهمیده بود یک جای کار شعری که خوانده بود اشکال داشته است ، ادامه داد : - آقا این رمز جدول بود به خدا . . . رمز جدول نشریه دیواری توی راهرو . عباسی که تا حالا فقط حواسش به ساعت مچی اش بود زورکی به حرف آمد . - آقا میکروب توی امتحان می یاد ؟ آقا علوم گفت : - حتماً ، راستی کسی می دونه فلیمینگ کی بوده ؟ - آقا اسم یک پرنده است . ماهی خواره . - نه ، گفتم فلمینگ ! این که تو می گی فلامینگوست . - آقا توی امتحان می یاد . - عباسی ، حالا فرض کن اینجا داری امتحانی می دی ، چه کوفتی می خوای بنویسی ؟ - آقا میکروب آدم رو می کشه ؟ - کاوه تو می تونی جواب جهانپور که انگار تا حالا خواب بوده را بگی ؟ - بله آقا ، من توی تلویزیون دیدم که میکروب ها مرغها رو نابود کرده بودند . - آقا منم توی آینه دیدم دندونام رو میکروب خورده ! - آقا میشه میکروب ها رو نصیحت کرد تابا انسان صلح کنند ؟ - آقا مادرم می گه هر جا می ریم باید مواظب میکروب ها باشیم ! - آقا به نظر شما توی این کلاس چند تا میکروب هست ؟ - آقا میشه من دستام رو بذارم زیر میکروسکوپ و ببینم چند تا میکروب داره ؟ - آقا چرا به من گفتید ویروس ؟ میکروب ها و ویروسها فامیلند ؟ آخه من و اشکان یه جور هایی فامیلیم . صدای زنگ شنیده شد . آقا علوم برعکس همیشه زودتر از همه بچّه ها کلاس را ترک کرد . . . آقای مدیر محسن را تنبیه کرده بود . در اطاق دبیران باز شد . معلّمها داشتند صبحانه می خوردند ، اقا علوم با دقّت در حال مالیدن پنیر به روی تکه ای نان بود . . . محسن با خودش فکر کرد . « اگر میکروب ها نبودند الان پنیر هم نبود . » آقا علوم از همانجا بهش تعارف کرد ، بفرما !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 67صفحه 19