داستان دنباله دار
نویسنده : لفرد هیچکاک
مترجم : مهرک بهرامی
دنیای وارونه
«سام آلبریت » رئیس کمپانی بیمه پرسید : «حواست به من است «ریگان » ؟
چشم از آسمان آبی و زیبای صبحگاه برداشتم و جواب دادم : بله گوش می دهم داشتی دربارۀ «رابرت کریمر » صحبت می کردی . مگر نه ؟
رئیس آهی کشید و گفت : چرا . «کریمر » پنج سال پیش خودش را بیمه کرد . آن موقع قلب او هیچ عیبی نداشت یا لااقل سالم به نظر می رسید ولی مرد . چند روز قبل بر اثر یک سکتۀ قلبی سخت ناگهان مرد .
- اوهوم ، فقید سعید چقدر بیمه بود ؟
- دویست هزار دلار .
- جسد کالبد شکافی شد ؟
- البته ! این کار در حضور یکی از پزشکان کمپانی ما انجام گرفت . علت مرگ نوعی بیماری قلبی دو سه سال پیشرفته بود .
- با این وجود از من می خواهی دربارۀ قضیه تحقیق کنم ؟
- دویست هزار دلار پول کمی نیست . «ریگان » ما باید مطمئن شویم که شیله پیله ای در کار نباشد من خودم چیز نادرستی تشخیص نمی دهم . ولی دکتر کمپانی می گوید که دست راست «کریمر » انگشتها ، شست و کف آن ، قدری سوخته بود . زیاد نه . امّا به اندازه ای سوخته بود ، که اگر مرد زنده می ماند ، پوستش تاول می زد .
- یعنی «کریمر » اندکی پیش از فوت خود را سوزانیده بود ؟
- تقریباً بلافاصله قبل از مرگ . پزشک ما همچنین مقداری خرده شیشه از کف دست و انگشت های «کریمر » بیرون آورد که در آزمایشگاه دانستیم مال یک لامپ الکتریکی بوده است .
- یقین دارید که از حملۀ قلبی مرده و با برق کشته نشده بود ؟
- کاملاً . شاید یک شوک الکتریکی می توانسته موجب سکته شود ولی این را به هیچ ترتیبی نمی توان ثابت کرد . احتمالاً «کریمر » مرحوم داشته لامپی را از سرپیچی در میاورده و لامپ غفلتاً ترکیده است .
- خوب او کی مرد ؟
- سه روز قبل «کریمر » در آپارتمان دوستش بود . شخصی به نام «پیتر نورتون » آن طور که «نورتون » می گوید «کریمر » سری به خانه او زده بود تا یکی دو فنجان قهوه بخورد و ساعتی پرحرفی کند . امّا به نظر می رسد که وضعیت خوبی نداشته . . .
- او چطور با آن وضع خراب به خانۀ نورتون رفته بود ؟
- یا نمی دانسته مریض است یا اهمیتی نمی داده ، به هر حال حدود ساعت ده ناگهان رنگش پرید و شکایت کرد که حال ندارد ، «نورتون » برای آوردن یک لیوان آب به آشپزخانه رفت . آن جا صدای فریاد «کریمر » را شنید وقتی با عجله برگشت مرد کف اتاق افتاده و ظاهراً مرده بود .
- «نورتون » راجع به انگشت های سوخته «کریمر » چی گفت ؟
- هیچ . اصلاً حرفی نزد .
-
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 68صفحه 12