مجله نوجوان 68 صفحه 20

اسماعیل امینی خالی بندی با آب دریا دریا شده است خواهر و من هم برادرش شاعرتر از همیشه نشستم برابرش محمد علی بهمنی شاعر بزرگ روزگار ما که در بندرعباس زندگی می کند و همسایۀ دریاست این بیت را سروده است و در غزلی که با این بیت شروع می شود با دریا حرف می زند . محمد علی بهمنی می گوید مردم بندر وقتی دریا آرام باشد می گویند دریا خواهر شده است . اما دریا با همه مهربانی و زیبایی اش بزرگ و پرحادثه و خطرناک است . برای شاعران عظمت دریا و حالت های گوناگونش و دنیای عجیب و غریب زیر آب جالب است و الهام بخش بسیاری از شعر های آنان . شاعران قدیم به دریای بزرگ «دریای محیط » می گفتند چون در زمان گذشته مردم خیال می کردند که اطراف خشکی زمین را دریایی بزرگ فرا گرفته است که دریای محیط نام دارد گاهی هم برای دریای بزرگ کلمه «قلزم » را به کار می بردند بیایید با هم یک غزل عجیب و پر از شگفتی از مولانا را بخوانیم غزلی که مانند دریا پر از موج است . چه دانستم که این سودا مرا این سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بر باید چو کشتی ام درندازد میان قلزم پر خون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فرو افتد ز گردش های گوناگون نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را چنان دریای بی پایان شود بی آب چو هامون . . . . بقیه اش را خودتان در دیوان کبیر شمس پیدا کنید و بخوانید . بیدل دهلوی از شاعران بزرگ شعر سبک هندی در یک رباعی زیبا می گوید اگر عظمت دریا و بزرگی خورشید را داری باید مراقب باشی که مغرور نشوی یعنی شهرت و توجه مردم ممکن است انسان را گمراه کند دریایی ، صید هر تلاطم نشوی خورشیدی ، پایمال انجم نشوی یعنی که در عالم فریب کر و فر مردی به هجوم خلق اگر گم نشوی «کَر و فَر » که در این رباعی آمده است به معنای جنگ و گریز و حمله و دفاع است . گاهی شاعران از دریا برای اغراق در شعر استفاده می کردند مثلاً اندوه فراوان را «دریای غم » می نامیدند یا گریه زیاد را به دریا تشبیه می کردند حافظ می گوید : کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی استاد غزل سعدی شیرازی می گوید : به دریایی درافتادم که پایانش نمی بینم کسی را پنچه افکندم که درمانش نمی دانم آشوب ، طوفان و خطر در کنار عظمت دریا ، شاعران را به مقایسه وحشت و بلای دریا با آرامش ساحل وادار می کرد به قول حافظ : شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ؟ بین خودمان باشد اما حضرت حافظ که بارها در شعرش از دریا و خطر های آن حرف زده ، هرگز اهل سفر نبوده حتّی سفر زمینی چه رسد به سفر پر خطر دریایی امّا به خاطر قدرتی که در سخنوری دارد چنان زیبا دریا و حوادثش را توصیف می کند که آدم خیال می کند دریانوردی حرفه ای است . کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار آشنا را چرا باد شرطه (یعنی باد موافق جهت حرکت کشتی) ؟ چون کشتی های بادبانی تمام امیدشان به وزش باد موافق بوده است و گرنه باید درجا می زدند . شاعران سبک هندی که بیشتر قدرت تخیل و شاعرش شان را برای پیدا کردن حرف های جدید و به قول خودشان مضمون بدیع صرف می کردند دربارۀ دریا کشف های جالبی دارند . یکی این که دریا با آن همه آب و آن پهناوری نیازمند آب رودخانه ها و جویبارهاست : در کمال فقر چشم اغنیا بر دست ماست هر کجا دیدیم آب از جو به دریا می رود . یکی دیگر این که موجها به خاطر سرکشی و خودخواهی است که از دریا جدا افتاده اند و اگر فروتنی کنند باز دریایی خواهند شد : این موجها که گردن دعوی کشیده اند بحر حقیقتند اگر سر فرو کنند هر بار که از شعر و شاعری حرف زدیم یادمان افتاد که شاعران کما بیش اهل خالی بندی و یک کلاغ چهل کلاغ هستند . این جا یکی از خالی بندی های بزرگ شاعرانه را که خودشان اغراق و مبالغه می نامند می آورم تا ببینید که اوضاع از چه قرار است . لابد دیده اید که بعضیها برای ورق زدن کتاب سر انگشت خود را خیس می کنند . در اداره ها و بانکها یک ظرف اسفنج خیس برای این کار دارند ، امّا شاعر می گوید برای شمردن کتاب خوبی های یک نفر که شاعر او را خیلی دوست دارد آب دریا کافی نیست که سرانگشت را خیس کنی و صفحاتش را بشماری ! ! پیدا کنید تعداد صفحات کتاب و حق التألیف نویسنده را ! این هم آن بیت بزرگترین خالی بندی : کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنی سرانگشت و صفحه بشماری

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 68صفحه 20