مجله نوجوان 70 صفحه 11

زمینش زبر و زمخته دیواراش سنگی و کوتاه دره هاش باغ بلوطن بلوطاش شاه بلوطا پدرم عمر شو بخشید به کلاغایی که موندن دلشو بیرون کشیدن از تو سینه شو و چلوندن پدرم عاشقتون بود عاشقی درد کمی نیست گر چه عاشقات زیادن یکیشون بره غمی نیست خونمون دو کوچه پایین اونی که درش سفیده یه درخت تاک کهنه لب ایوونش رسیده آقا صبحی که تو بودی سر کوچه موج مردم مثل کفترای حیرون مثل خوشه های گندم اسمتو نوشته بودن رو دیوار خونۀ ما آیت الله خمینی شده بود نشونۀ ما می رسید تا هفت تا کوچه نیمه های شب صدامون صدای تفگ ژ3 تو شب محله هامون شبای لاستیک و آتیش روزای گلوله بارون جوونای با اراده توی کوچه و خیابون پر دود و پر آتیش سینماها بود و بانکا گلای باغچه ها موندن لای زنجیرای تانکها هر چه افسرای شاهی کار و محکم می گرفتن دم مسجد محلّه بچه ها دم می گرفتن لب پنجره یه گل بود که صدات می زد همیشه یه گلوله اومد از دور مخش و پاشید رو شیشه یه شب آفتابی شدی تو توی ماه آسمونا شیشۀ ماه و شکستی اومدی رو پشت بوما پدرم می دید که دردش هیچ جوری دوا نمیشه تا تو از سفر نیایی در بسته وا نمی شه می زدیم به قلب کوچه بابامون جلوتر از ما دم مسجد محله توی برف و سوز و سرما حالا چند ساله که رفتی نمی دونم که کجایی برا ما خاطره مونده چه روزایی چه شبایی پدرم شکست و افتاد پای تاک لب دیوار مثل شاخه ای شکسته که کشیده بار بسیار اونایی که گلدوناشون پر خاک پدرم بود بوی تلخ خنده هاشون هوای شهرمو آلود ای که صد تا تاک تشنه از خدا می خواد فدات شه کاشکی کوچه های شهرم پر آهنگ صدات شه تو بهشتی برای ما که نه خوابی و نه رؤیا مث تو نبوده هرگز مث تو ندیده دنیا من می گم مثل خمینی کسی موندگار نمیشه مادرم با گریه می گه با یه گل بهار نمیشه عبدالجبار کاکایی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 70صفحه 11