مجله نوجوان 73 صفحه 29

خرده تاریخ حبیب بابایی طمع زیاد پادشاهی بیشتر مال و دارایی خود را صرف شکوه و زیبایی پایتختش کرده بود . وقتی که به سن پیری رسید و دانست که زمان مرگش فرا رسیده ؛ دستور داد بر بالای یکی از دروازه ها ، سنگ قبری برای او بسازند و این عبارت را بر آن نقش کنند : « هرگاه یکی از پادشاهان بعد از من بی پول شود ، می تواند گورم را بشکافد و آنچه می خواهد بردارد . » از قضا پس از مرگ وی ، پادشاه غارتگری به کشور او حمله کرد و به این گمان که گنجی در قبر آن پادشاه باشد ، دستور داد گور را گشودند . اما به جای گنج این جمله را در گور یافتند : « اگر در به دست آوردن مال از راه نادرست ، زیاد طمه نمی کردی گور مرده ای را نمی گشودی ! » نمد مالی تاریخی در زمان حکومت عباسیان این طور شایعه شده بود که اگر خون خلیفه به زمین ریخته شود ، آسمان به زمین می آید و اتفاقات عجیبی رخ خواهد داد ! پس از اینکه مغولان به بغداد حمله کردند و خلافت عباسی از هم فرو پاشید در پی چاره افتادند تا راه حل مناسبی برای قتل خلیفه پیدا کنند . سرانجام تصمیم گرفتند خلیفه را در نمد پشمینی قرار دهند و این نمد را آنقدر بمالند تا خلیفه بمیرد به علاوه اگر در میان کار آن اتفاقات عجیب آشکار شد دست از کار بکشند ! اگر هم خلیفه کشته می شد خون وی به زمین نمی ریخت ! خلیفه بخت برگشته در زیر ضربات دست و پای نمد مالان جان به جان آفرین تسلیم کرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد . سلطان حسرت آغا محمد خان قاجار با اینکه اسیر کریم خان زند بود اما از نزدیکان صمیمی وی محسوب می شد . روزی از روزها وقتی آغا محمد خان با جمعی از همراهان از شکار به شهر برگشت ، خبر فوت کریم خان را شنید و فرصت را برای فرار و رهایی از اسارت مناسب دید . برای همین بازی شکاری را که روی دستش نشسته بود پر داد و با دوستان خود به بهانة گرفتن باز از شهر خارج شد . این فرار به قدری زیرکانه و سریع انجام شد که آغا محمد خان و همراهانش اسباب و پول کافی با خود نداشتند . در بین راه به قهوه خانه ای رسیدند ، بوی جگر ، کباب شده فضا را پر کرده بود و آن ها هم گرسنه بودند اما پول آن ها فقط برای خریدن نان کفایت می کرد . آغا محمد خان به قهوه چی گفت که جگرهای کباب شده را روی نان بگذارد و وقتی خونابه و آب جگر کباب شده روی نان ریخت آن ها را بردارد . خان قاجار تنها توانست نان آغشته به آب جگر را بخورد و در واقع حسرت خوردن جگرها به دلش ماند . پس از این حادثه به سلطان حسرت معروف شد .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 73صفحه 29