مجله نوجوان 73 صفحه 30

گفتگوی خودمانی شما دیگه چرا ؟ کمتر آدمی با سن و سال جنابعالی را می شود پیدا کرد که در خانه آرامش کامل داشته باشد و نسبت به حرف یا حرکتی حساسیت نداشته باشد . مثلاً کافی است یک بزرگتر ، جمله اش را با « تو جوانتر از آنی که . . . » شروع کند آن وقت 90 درصد نوجوانان کرة زمین از جا در می روند و ده درصد بقیه هم یا داشتند با تلفن حرف می زدند ، یا خواب بودند و یا عادت شنیدن را ترک کرده اند و گرنه آن ها هم از جا در می رفتند . حالا چرا بزرگترها حرف شان را با این جملات حساسیت زا شروع می کنند و چرا شما هر بار کهیر می زنید و از جا در می روید ، دقیقاً همان نکته ای است که می خواهم به آن اشاره کنم . در هر خانواده ای یکسری قواعد نانوشته ولی جاری وجود دارد . این قواعد باید تغییر پذیر باشند ولی متأسفانه کمتر کسی به آن ها فکر می کند . مشکلات موقعی پیش می آید که هیچکدام از دو طرف ، یعنی نه بزرگترها و نه شماها برای دریافت معنای اصلی حرکت از طرف مقابل سعی نمی کنید . مثلاً فرض کنید قاعدة خانواده این باشد : « بچه ها باید از تجارب بزرگترها استفاده کنند تا خانوادة ما ، دوبار از یک سوراخ مار ، گزیده نشود ! » طبق این قاعده بزرگترها مجبورند مدام جوانی و خامی جنابعالی را سرکوفت کنند و بر فرق سرتان بکوبند و شما را در مقابل رگباری از جملاتی مثل ؛ « شما الان خیلی جوانید ، بنابراین . . . » « دورة ما جوان ها اینجوری نبودند . . . » « در بحث بزرگترها دخالت نکن تا موقعش برسد . . . » و . . . قرار می دهند . از طرف دیگر ، جنابعالی هم به آنچه در پس این جملات نهفته است کوچکترین توجهی نمی کنید و تنها نتیجه ای که نمی گیرید قاعدة اصلی است ، در عوض شما فکر می کنید که : - به شما توهین شده است - به شما اجازة حرف زدن داده نمی شود - دنیای بزرگترها دنیای سیاه و ترسناک و بدجنسی است که در آن هیچکس را قبول ندارند و . . . و وای به حال وقتی که خود بزرگترها ، به قواعد شان پایبند نباشند ، مثلاً بزرگتر شما کوچکترین اهمیتی به تجارب بزرگتر تر شما ندهد و . . . قبول دارم که خیلی از حرف ها و رفتارهای بزرگترها مستقیماً روی اعصاب شما قدم می زند ، مثلاً وقتی مدام سرزنشتان می کنند ، یا دیگران را به رخ شما می کشند و یا توقعات عجیب و غریب از درس خواندن و لباس پوشیدن و ادب و تربیت شما دارند ! اما شما چی ؟ شما که این همه ادعا دارید چرا از کوره در می روید ؟ شما هم همان رفتار را تکرار می کنید ، یعنی قادر نیستید علت رفتارها و حرف های بزرگترتان را درک کنید و به آن قاعدة اصلی احترام بگذارید نه به نحوة بیان آن ! حالا بیایید دورتر برویم و از دور به چنین خانه ای نگاه کنیم . در این خانه دو سری لامپ قرمز ، روشن و خاموش می شود ، سری اول لامپ های کلة نوجوان ها و جوان هاست و سری دوم لامپ های کلة پدر و مادرها ، دود است که از سر اعضای خانواده بلند می شود ، آرامش تعطیل است و هیچ کس دیگری را قبول ندارد . در این شرایط سطل های زبالة دم در همیشه پر از قواعدی است که می توانستند برای خانواده و آرامش آن مفید باشند ولی دست آخر در نبرد میان سوء تفاهمات دو نسل کسته شده و دور ریخته می شوند . راستی راستی ، اگر به انگیزه رفتارها و گفته های بزرگترهایمان فکر کنیم ، بهتر نیست ؟ گلدونه

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 73صفحه 30