علی که از هدیه خداوند به وجد آمده و از جام طهور نوشیده بود رو به جانب پیامبر کرد و پرسید :
« ای پیامبر خدا
این داستان عجیب چیست ؟
این ماجرای شگفت آور چه حکمتی دارد ؟
خداوند برای چه ما را در زیر این تن پوش گرد آورده و این حکایت را فراهم ساخته است ؟
در نزد خداوند این نشستن زیر تن پوش چه فضل و فضیلتی دارد ؟ »
پیامبر گویی که به دوردست ها بنگرد به سویی خیره شد
و چنان که قرن ها بعد و فرسنگ ها دورتر را ببیند آرام پاسخ گفت :
« سوگند به خدایی که مرا پیامبر خود ساخته
و مرا به رسالت خود برگزیده است داستان این تن پوش و خبر ما را در هیچ جمعی از اهل زمین و در حضور گروهی از دوستان و دوستداران ما نخواهند خواند
مگر آنکه رحمت بر آنان فرو ریزد
و فرشتگان پیرامونشان را فرا گیرند
و تا هنگامی که از هم جدا می شوند برایشان استغفار کنند . »
چهرة علی از شوق شکفت و شادمان گفت :
« به خدای کعبه قسم اینگونه ما و شیعیان ما رستگاریم »
پیامبر دوباره سخن گفت :
« علی جان . . . سوگند به آنکه مرا به پیامبری برگزید و به رسالت انتخاب کرد این روایت را در جلسه ای از مجالس اهل زمین و با حضور گروهی از پیروان و دوستان ما نخواهد خواند
مگر آنکه
هر که از ایشان دلش گرفته خداوند او را شادمان سازد
و هر که از ایشان غضه و اندوهی دارد خداوند دلش را آرام کند
و هر که از آن ها حاجتی دارد خداوند تقاضایش را پاسخ دهد و نیازش را برآورده نماید
علی دوباره به ما نگاه کرد و شادمان گفت :
« به خدای کعبه قسم ما رستگاریم و سعادتمند
شیعیانمان نیز در دنیا و آخرت سعادتمند و رستگارند . . . »
دلم نمی آید عبا را از سر بردارم
این تن پوش پنجرة آسمان بود
این قطعه پارچة یمنی در بهشت بود
انگار آبشار لطف و رحمت خداوند از این پنجره بر زمین جاری شده بود
دلم آرام بود
و گویی دیگر هیچ اندوهی نداشت
دیگر دستان پیامبر نمی لرزید
و چهرة مبارکش زرد نبود
پیامبر می خندید
و بر سر و روی حسن و حسین بوسه می زد
پیامبر دهان حسن را می بوسید
و نمی دانم چرا گلوی حسین را . . .
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 75صفحه 31