مجله نوجوان 79 صفحه 25

شعر فرشته هایت را دور نریزی بخند ! همیشه عید است ، بخند ! وقتی از شانه هایت گناه تکانی می کنی ، بگو نگاه کنم فرشته هایت را دور نریزی بی بی طیبه ثابت برج برجی همیشه خسته و تسخیرناپذیر بودم به جنگ وحشی باد بلا اسیر باران شبیه معجزه ای شد برای من آورد یک کبوتر زخمی به برج پیر تنها پناه خستگی آن پرنده شد این دست پر نوازش فرتوت و دلپذیر شد مرهم شکستگی بال زخمی اش این پاره های قلب شفابخش چون حریر تسخیر کرد ذهن دلم را چه قدر زود قلبی که بود حافظه اش کند و دیرگیر پایان آرزوی من آن ابر تیره بود ابری به دست هرزگی بادها ، اجیر رفت آن پرنده - پیک سپید امید و عشق تا شد زمین ز بارش ابر سیاه ، سیر چشمان برج ، خیره به ره تا کبوتری شاید دوباره پر بزند سمت این مسیر فرشاد فرصت صفایی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 79صفحه 25