- " پرستو دیگر باز نمی گردد . " و لیلا از توی کیفش مداد سبزی را بیرون می آورد .
- " این مداد پرستو بود . "
گلنار هم از توی جامیزی روبان قرمزی را بیرون می آورد :
- " روبان پرستو این بود . "
معلم هاج و واج نگاه می کند . به طرف بچه ها جلو می رود .
منیژه می گوید : " م ، مثل موشک . "
بچه ها تکرار می کنند : " م ، مثل موشک . "
و ادامه می دهد : " ا ، مثل انفجار . "
بچه ها تکرار می کنند : " ا ، مثل انفجار . "
و می پرسد : " پرستو چه پرنده ای است ؟ "
بچه ها می گویند : " پرنده مهاجر . "
- " به کجا سفر می کند ؟ "
- " به سرزمین گل های همیشه بهار . "
منیژه بغضش را فرو می دهد . به خانم معلم می گوید : " پیراهنش سبز بود! "
لیلا می گوید : " تنش پر از خون بود . "
گلنار به سقف کلاس اشاره می کند : " تنها بود . "
و بچه ها با هم به کف کلاس می کوبند . با دست هم روی میزها و با هم تکرار می کنند :
- " ب م ب ، بمب . . ."
معلم داد می زند : " چه خبره ؟! دیوانه شده اید ؟ "
گلنار می گوید : " شب بود . "
منیژه می گوید : " تنها بود . "
لیلا می گوید : " تنش پر از خون بود! "
و بچه ها با هم تکرار می کنند : " و ، مثل ویران . "
منیژه می گوید : " اتاقشان ویران شد . "
گلنار می گوید : " شب بود . خواب بودیم . مادرش مریض بود . "
معلم داد می زند : " ساکت! " و به طرف تخته سیاه جلو می رود . گچ سفید را بر می دارد و سر پرستو را رنگ سفید می زند . بچه ها یک صدا می گویند :
- " سرش قرمز بود ، موهایش بلند . "
معلم جیغ می زند : " ساکت! "
صدای جیغ معلم توی گوش بچه ها منفجر می شود و شیشه ها را می شکند . سقف فرو می ریزد و بچه ها فریاد می زنند . معلم روی بچه ها می افتد و سیمرغ از روی تابلو نگاه می کند .
بچه ها زمزمه می کنند :
- " م ، مثل موشک . "
گچ سفید توی دست معلم قرمز می شود .
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 80صفحه 7