مجله نوجوان 81 صفحه 8

خوش به حال آنها مریم شکرانی اخ این قدر از این افشین شلنگ تخته لج می گیرد که حد و حساب نارد . بزن با مشت آن دندان های راکولایی اش را بریز پایین و از شر آن خنده های زشتش راحت شو ها . نصب من هیکل نارد آن وقت دارد با خاله مهین می رود سوئد زندگی ک ند . ای ی خدا شانس بدهد . ما باید توی این مملکت شتصد و هشتاد لیتر اشک بریزیم و غرورمان را سرویس کنیم تا بابایمان دست در جیب مبارکش بفرماید چندر غاز پول تو جیب وسط چهره دلسخته مان شوت کند . آ« وقت این پسره بی ریخت خاله مهین می رود توی سوئدی می شود تا دولت سوئد هر ماه به روز کلی پول توی جیبی توی جیبش بگذرد و از شدت گوش خودم شنیدم که خاله مهین دل مامان را آب می کرد نیم ساعت دیگر این افشین خان توی فرودگاه سوئد زمین می نشیند و من دارم از حسادت جز جیگر می گیرم . اخ خدا آ[ این بچه آدم است که تا نیم ساعت دیگر امکانات خفه اش می کند؟ بعله چی خیال کردید؟ قرار است از دم در همان فرودگاه با هزار احترام و قربان صدقه و عزت و از طرف دولت سوئید بیایند سوئیچ ماشین این یارو رو تحویلش بدهند بعد هم باز از طرف دولت یک کیلو اسفند برایش دود کنند که چشم نخورد . بعد از مراسم اسفند دود کنی هم یک مامور دولت می آِد با احترام تا در ماشین بغلش می کند و او را با هزار سلام و صلوات و بسم الله و احتیاط کامل پشت فرمان می گذارد . چه ماشین هایی . خیال کردید مثل ماشسین قراضه های مملکت ما می ماند که تا درش باز می کنی چرخهایش کنده می شود و شیش دور چرخ می خورد و توی جوب های پر از لجنمان می افتد؟ نه جانم . ماشین های اینها اولاب ه صورت دیجیتلای به دم سلام می کنند و اگر صورتت را روی شیشه هایش بگذاری برای افزیاش اعتماد به نسفت چهار تا ماچ هم روی لبهایست می گذارند بعد هنوز نگفتی خیلی ممنون مخاشین با سرعت هشتصد نهصد تا راه می افتد و تو را به خانه ای می رساند که دولت تقدیم حضرتان کردها ست . باز دم در خانه یک مامور پاپیون زده دولت می آید و اول تو را به گرمی و داغی تمام در آغوشش می چلاند و سپس کفشهایت را پاک می کند و یقه لباست را مرتب می کند و دوباره با هزار سلام و صلوات کولت می گیرد و می برد روی مبله خانه می گذارد . ای مبل نگو بگو خروار خروار ابر توی آسمان . آن قدر لطف و نرم است که فکر می کنی روی زمین نیستی و توی آسمانی . این قدر خوبه فکر کردی مثل مبل های کشور ماست که آدم تا رویش می نشیند شکستگی افتضاح لگن ی گیرد؟ بعد دکتر مخصوص تغذیه نان می آید که فوق پرفسورا دارد و جایزه نوبل هم بی برو برگرد یک پنج شش باری گرفته است دکتر تغذیه فقط معده شما را نگاه می کند . نه نترسید . به خیالتان مثل دکتر های کشور ماست که روده نان را به مغزتان پیوند می زنند و همیشه قوطی آب میوه و ته سیگارشان را توی دل آدم جا می گذارند و اشتباهی سوراخ بینی مریض را بخیه می زنند؟ نه فرزندم دکتر آنها کافیست تا پلک بزند و بفهمد که بدن شما آن ثانیه به چه غذایی نیاز دارد . هنوز دکتر خودکارش را زمین نگذاشته وای ی ی خودکارش . خودکار های کشور ما در مقابل این خودکارها خرکار هم محسوب نمی شوند . چه

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 81صفحه 8