
طلایی
سوژه
سیب
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غصب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
تو رفتی و هنوز
سالیانی است که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
حمید مصدق
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 81صفحه 15